گزیده اشعار مهدی اخوان ثالث

 

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز میلرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
باز می لرزد دلم دستم
های نخراشی بغفلت گونه ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست
وآبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست 

***

به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من می مانم و بیداد بی خوابی....

***

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران‌را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است... مهدی اخوان ثالث
گلچین اشعار شاعران ایران و جهان
چون سبوی تشنه
از تهی سرشار،
جویبار لحظه‌ها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را می‌شناسم من.
زندگی را دوست می‌دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظه‌ها جاری. 

***

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟  

***

قاصدک ! هان چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، امّا ، امّا گِرد بام و درِ من
بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار ودیاری ،
باری، برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک ! در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو دروغ که فریبی تو فریب
قاصدک ! هان ، ولی .... آخر .... ای وای !
راستی آیا رفتی با باد؟ با توام ، آی ! کجا رفتی ؟ آی ... !
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جائی ؟
در اجاقی ، طمع شعله نمی بندم ، خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک ! ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند

 

 



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار مهدی اخوان ثالث, | 6:55 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار قمر زمان کلانتری

دوش از فکر تو دل يک لحظه هم غافل نبود
گر چه از بيداد تو ديگر دل من دل نبود
گر چه در راه وفاداري نهادم گامها
لطف تو در يک قدم هم بر دلم شامل نبود
عهد و پيمان بستي اما از وفا غافل شدي
راستي پيمان و عهد تو چرا کامل نبود
باخدا بگذاشتم کار دل ديوانه را
زانکه آن دور از خدا بر عشق من مايل نبود
سوز و سازم را به هيچ انگاشت وز من دور گشت
عشق ديگر داشت، نزدش عشق ما قابل نبود 

***

گشت شادي ز دلم باز گريزان امشب
زد ره جان و دلم، رنج فراوان امشب
گهي از بخت بنالم گهي از جور رقيب
به فلک مي رسدم، ناله و افغان امشب
چند گردش کني اي چرخ بکام دگران
باش يک دم به غم اين دل نالان امشب...

***

ديشب از راه سري باز به ميخانه زدم
ساغري چند طلب کردم و پيمانه زدم
مست مي گشتم و سر را به گريبان بردم
خون دل خوردم و بس ساغر مستانه زدم
سايهء عکس رخ يار چودر جام افتاد
دو سه پيمانه به ياد لب جانانه زدم
جور بسيار به ما کردي و از سوز غمت
بس شررها که به جان و دل ديوانه زدم
دلم از حسرت روي تو برون ريخت زچشم
تا که لاف از سخن عشق تو دردانه زدم
تا بسوزد به بر شمع رخت همچو (زمان)
شعلهء شوق به بال و پر پروانه زدم

***

ز خلق خدا سخت رميديم رميديم
دل از تو و از دشمن و از دوست بريديم
خورديم بسي خون دل از رنج و سرانجام
در دير مغان خانه گزيديم کزيديم
ديديم ز تو جور و جفا اي گل رعنا
با اين همه ما بار تو بر دوش کشيديم
با هر که بغير از تو سپرديم ره عشق
از او سخني تلخ تر از هز شنيديم
ديديم بسي ريب و ريا از همه مردم
وز غصه و اندوه به تن جامه دريديم
ترک دل ديوانه چو کرديم(زمانا)
از خلق بريديم و به يک گوشه خزيديم

***

خواستم تا عشق جانسوزت ز دل بيرون کنم
از تو رخ برتابم و عمري دلت پرخون کنم
برفروزم آتش عشق بتي ديگر به دل
تا ترا از رشک و غم آشفته و مجنون کنم
يعني از عشق تواي نامهربان دل برکنم
دل به ديگر کس دهم او را به خود مفتون کنم
همچو آهو از برت گردم گريزان تا مگر
از سرشک ديده ات خون در دل جيجون کنم
ازپي سير و تماشا پا به هر گلشن نهم
بلبلان را شادمان از نغمه ي موزون کنم
آوخ آوخ عشق جانسوزت ز دل بيرون نشد
خو گرفتم با غم عشق تو جانا چون کنم
ترک جان گفتن توانم ليک نتوانم (زمان)
مهر او را دل خود لحظه اي بيرون کنم



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعارقمرزمان کلانتری , | 6:51 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار یدالله رویایی

 

آنچه زبان می‌خورد
همیشه همان چیزی‌ست
که زبان را می‌خورد :
امیدِ آمدن ِلغتی
لغتی که نمی آید
تو آنسوتر آنجا تر
برابر من ایستاده ای
برابر بامن
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمی‌دهد
چیزی از آینه درمن می‌کاهد
و انتظار صخرۀ سرخ
– نوکِ زبانِ تو –
امیدِ آمدن ِلغتی ست
لغتی که نمی آید 

***

بگذرد بر بستر ِ شن های داغ
گندم از شوراب روید٬ گل ز سنگ
خو بگیرد باغم ِ پاییز باغ
آن زمان دلخسته بنشینیم لنگ
در خم ِ ره بی که فریادی کنیم
خیمه برگیریم و زان پس زندگی
خالی از سودای آزادی کنیم 

***

از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می گویم
از عاشق از عارفانه می گویم
از دوستت دارم
از خواهم داشت
از فكر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می كردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست
خواهم زیست
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو
خواهم خواند 

***

درخت تنهايی را می داند
و صداها را به نام می خواند
جنگل جامعه ای اسیر است
و درخت حافظه ای مغشوش
حافظه ای اسیر
در جامعه ای مغشوش
چه كند گر زنجیرش را نستاید
گر خاك را نشناسد ؟ 

***

برگرد!
ای کاروان خسته، برگرد !
ذهن ِنمک عقیم و نازاست
زیبائی ِ ذغال را آتش
طی کرده است
و ماهیان قرمز ِ شب را
ستاره ها ترسانده اند
ای ذهن،
ای زخم ِمنتشر !
صبر ِمیان تهی را
از مزرعۀ نمک بردار
زیرا که اب‌های قدیمی همواره درکتاب‌ تو جاری ست
بر گرد !
اینجا طبیعت
– آنسان که می نماید- 

***

اینجا هنوز هم
حرف هایی بین من و دنیا هست
که بینِ من و دنیا می مانَد. 

***

پیش از آن که بمیرم
آمد
دانستم
که هیچ وقت مرگ منتظرِ مرگ نیست 



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار یدالله رویایی, | 6:48 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار عباس آزادمنش

 

چه میشد ساده و بیرنگ بودیم
همیشه با بدی در جنگ بودیم
فقط یک ذرّه آنهم لحظه ای را؛
برای هم کمی دل تنگ بودیم!

***

پیامم را به هر وادی رسانید
به جمع ایل اجدادی رسانید
اگر از جور ظلمت جان سپردم
سلامم را به آزادی رسانید ! 

***

گرفتی کاملا جای خدا را
نداری ظاهرا این ادعا را!
برو زاهد که با جنّت فروشی
جهنم کرده ای دنیای ما را! 

***

تنم را با چه می باید بپوشم ؟
که از سرما و گرما در خروشم!
بمیر ای هموطن از درد ، وقتی
برای لقمه ای نان تن فروشم! 

***

به یک باره قنوتم را به هم زد
دلِ چون دشتِ لوتم را به هم زد
کمی در فکر چشمانِ تو بودم؛
که شعر آمد سکوتم را به هم زد 

***

تنش را وحشتِ زندان بگیرد
به ناموسش دو قرص نان بگیرد
هر آنکس باعث بدبختیِ ماست
الهی درد بی درمان بگیرد! 

***

در مذهب دل همیشه سر باید داد
جان در کفِ طوفان و خطر باید داد
چون مرد شدی بدان که با حبِّ وطن
این جانِ عزیز و مختصر باید داد ! 

***

دلم می گیرد از این بی نوایی
از این هنگامه ی بی در کجایی
بیا ای هموطن تا باز گردیم
به دورانِ شکوه آریایی! 

***

نگذار جهان به کام تو سمّ بشود
قلبت هدف هجوم ماتم بشود
خوش باش تو با جمع رفیقان خودت
چون پلک بهم زدی ،یکی کم بشود! 

***

تا این دل من به دلبری پابند است
عمرم همه در حسرت یک لبخند است
حالا که دلم تنگ شده می آیم :
ای عشق پلاک خانه ی تو چند است !؟ 

***

در کشتن ما چه بی نظیری ،ای عشق
از جان بشر همیشه سیری،ای عشق
در طول جهان چه پیچ و خم هاست،ولی
تو گردنه های بد مسیری،ای عشق! 

***

گویند دلت چرا پُر از وسوسه بود ؟
فکرت نه به درس جبر یا هندسه بود
او در پیِ درس و دل من عاشق او
این راز تنفر من از مدرسه بود !

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار عباس آزادمنش , | 6:47 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

 

گزیده اشعارسیدحسن حسینی

 

عاشقی در هوس نمی گنجد
آسمان در قفس نمی گنجد
عشق یعنی عقاب خاطر ما
زیر بال مگس نمی گنجد
باده خواریم و رند و شیوه ما
در خیال عسس نمی گنجد
دلم انگشتری ست خون آلود
که به انگشت کس نمی گنجد
عطر این غنچه معمایی
در سر خار و خس نمی گنجد
بر نگینی که عین دلتنگی ست
نام فریادرس نمی گنجد
بی نفس می کنیم یاد لبش
گرچه اینجا نفس نمی گنجد
منم و عشق و خلوتی که در آن
هیچکس، هیچکس نمی گنجد

***

چون چشم ندارند هماره ببینند
همواره بر آنند که نامرد ببینند
در کوچه یلدایی تاریخ، دلت را
چون شب پره خواهند که ولگرد ببینند
از درد و رگ درد مزن دم که حریفان
خواهند ترا بی رگ بی درد ببینند....
تا خاطر گلدان لب طاغچه سبز است
غم نیست اگر باغچه را زرد ببینند
امید من آن است که در آینه یک روز
چون دیده گشودند کمی مرد ببینند! 

***

کاغذ ابر و باد را بردار
و رو به قبله من
در همین حوالی
قلمت را بی بهانه بتراش...
اگر خواستی مرا بنویسی-یک خواهش صمیمی و کوچک
تنهایی مرا بکش
تا بامداد قیامت! 

***

شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهبانی»داد!

شاعری
وام گرفت
شعرش آرام گرفت!

شاعر تشنه
ز دریا می گفت
اهل بیت سخنش را
به اسارت بردند!

شاعری روی زمین
سیب سرخی را دید
زیر لب فاتحه ای خواند و گذشت!... 

***

نسیم را
با خط کش می سنجند
و غنچه ها را
در کفه های ترازو
می ریزند
سلامشان
بوی عدد می دهد
و بدرودشان
شمارش معکوس است
لبخندها را در دل
به طلا تبدیل می کنند
و عرض تبسم را
به عمد
طول می دهند
صرفجویانه
سرمی زنند
و حال ترا از حسابهای جاری می پرسند
صرافان بی مغازه همه جا میگردند
و مدام
تو را در احتمال طلایی
ضرب می کنند....



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار سید حسن حسینی , | 6:45 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار یاسین قاسمی

 

اشک هایم سنگین شده
طاقت این همه سنگینی را ندارم
گریه می کنم
سبک می شوم
اشک های سنگین من!
عجب وزنی دارند...  

 ***

کاش در دانشگاهها دو واحد انسانیت پاس می کردیم
تا دیگران را
از روی رنگ و نژاد و مذهب
قضاوت نکنیم...   

***

دست رد به سینه ام زدی
من نیز تلافی کزدم و
دست رد به سینه ی زندگی زدم!...
ای کاش زودتر میفهمیدیم که با رفتنم عاشقت خواهم کرد.
تو از من گذشتی و من از خویشتن!  

***

خسته شدم از بازی رنگ ها!
کاش یک رنگ داشتیم!کاش یکرنگ بودیم
رنگی به نام عشق...     

***

بعضی ها در جوانی پیر می شوند و
بعضی ها در پیری جوان
و من از کودکی موهایم سپید شد...
بودن با این مردم آزارم می دهد!
ترجیح میدهم بی وطن بمانم تا هموطن با اینها!
بعضی وقتها مقاومت فایده ای ندارد
باید کنار آمد،به اصطلاح صلح کرد!
 
من به جرم قتل...
به جرم خشکاندن احساساتم در نطفه
سال هاست که تبعیدی کویرم   

***

 کسی به ما از یاد بردن
این همه غم را
نیاموخت
در هیچ کلاس درسی
راهی برای فراموش کردن را
یاد ندادند...
فردا بپرسید
چگونه خاطرات تلخ را می شود از یاد برد؟
معلم سکوت خواهد کرد
و سرش را پایین خواهد انداخت
و در دل خواهد گفت
ای کاش راهی بود!  

***

نمی گویم نرو
برو
ولی برگرد...

خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود... نان
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند... مهربانی
برای کسانی که روح مرا آزردند... بخشش
وبرای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم. 

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار یاسین قاسمی, | 6:27 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار سیف فرغانی

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!
ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را
از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را...
ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را
تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را
ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را
مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را
من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی
می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را
گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را
از دهشت رقیبت دور است سیف از تو
در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را
سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا» 

***

هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
مرد باقی نشود تا به فنایی نرسد
تو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسید
هر که از خود نرود هیچ به جایی نرسد
در ره او نبود سنگ و اگر باشد نیز
جز گهر از سر هر سنگ به پایی نرسد
عاشق از دلبر بی‌لطف نیابد کامی
بلبل از گلشن بی گل به نوایی نرسد
سعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگز
بی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسد
سعی بی عشق تو را فایده ندهد که کسی
به مقامات عنایت به عنایی نرسد
هر که را هست مقام از حرم عشق برون
گر چه در کعبه نشیند به صفایی نرسد
تندرستی که ندانست نجات اندر عشق
اینت بیمار که هرگز به شفایی نرسد
دلبرا چند خوهم دولت وصلت به دعا
خود مرا دست طلب جز به دعایی نرسد
خوان نهاده‌ست و گشاده در و بی خون جگر
لقمه‌ای از تو توانگر به گدایی نرسد
ابر بارنده و تشنه نشود زو سیراب
شاه بخشنده و مسکین به عطایی نرسد
سیف فرغانی دردی ز تو دارد در دل
می‌پسندی که بمیرد به دوایی نرسد؟! 

 ***

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟
یا چو من هجر تو را هیچ گرفتاری هست؟
دیدهٔ دهر به دور تو ندیده است به خواب
که چو چشمت به جهان فتنهٔ بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست
هر کجا دل شده‌ای بر سر کویت بینم
گویم المنةلله که مرا یاری هست
گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست
که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست... 

 ***

از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم
از گریه و سوز من او فارغ و من هر شب
چون شمع ز هجر او می‌گریم و می‌سوزم
در خانه گرم هر شب از ماه بود شمعی
بی‌روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم
در عشق که مردم را از پوست برون آرد
از شوق شود پاره هر جامه که بردوزم
هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم 

 ***

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها,ادبيات,ادبيات ايران و جهان,اشعار شعراي ايراني, زيباترين اشعار,اشعار شاعران فارسي زبان,شاعران پارسي گو, زندگي نامه شعرا, ادبيات انگليس, ادبيات فرانسه, ادبيات جهان, گزیده اشعار سیف فرغانی, | 6:20 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

گزیده اشعار نادر نادر پور

 

گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود
اینك هزار بار ، رها كرده بودمت
زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشی
در پیش پای مرگ فدا كرده بودمت
هر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید
آغوش گرم خویش برویم گشاده ای
دانسته ام كه هر چه كنی جز فریب نیست
اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای
در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب
لیكن هزار جامه بر اندام او كنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب كنی و مرا رام او كنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از امید بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او كنی
تا سر بر آفتاب بسایم كه شاعرم
در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام
دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش
ای زندگی ، دریخ كه چون از تو بگسلم
در آخرین فریب تو جویم پناه خویش 

***

ای آنکه از دیار من آخر گریختی
چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای
از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال
رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید... 

 ***

اه ای خداوند، ای خداوند کریم من
بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن
در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید
بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید
می پرسی آیا از چه خاموشم؟
ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم
هرگز نشد گفتن فراموشم
در خواب و بیداری
درگفتم،آری... 

 ***

اگر روزی کسی از من بپرسد
که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست
من آن دم چشم بر دنیا گشودم
که بار زندگی بر دوش من بود
چو بی دلخواه خویشم آفریدند
مرا کی چاره ای جز زیستن بود؟...
ابلیس ای خدای بدی ها توشاعری!
من بارها به شاعری ات رشک برده ام!
شاعرتویی که این همه شعرآفریده ای!
غافل منم که این همه افسوس خورده ام!
عشق وقمارشعرخدانیست شعرتوست
هرگزکسی به شعرتوبی اعتنا نماند
غیرازخدا که هیچ یک ازاین دو را نخواست
درعشق ودرقمارکسی پارسانماند!...
امااگرتوشعرفراوان سروده ای
ای شعرخدا یکی است
ولی شاهکاراوست
دانم چه شعرها که توگفتی واونگفت
یاازتوبیش گفت ونهان کرده نام را
امااگرخداوتوراپیش هم نهند
آیا توخودکدام پسندی؟
کدام را؟ 

 ***

من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم
زنوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب
بی پایان،گواه گریه بارانم
شکوه سبز بهاران را،برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد،همیشه خاطر ویرانم...
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو ، ای ایران! به بوی خاک تو مهمانم 

 ***

خدای جهان سرخوش از آفرینش
مرا ارمغان کرد سازی یگانه
من آن ساز را بر دو زانو نشاندم
سرش را چو کودک فشردم به شانه
دو سیمی که بر سینه اش
بسته دیدم
دو رگ بود از مغز تا دل روانه
به سر پنجه ام هر دو را آزمودم
وز آنها به نوبت شنیدم ترانه
یکی،ناله ای داشت پیوسته غمگین
یکی دیگرش ، نغمه ای شادمانه
یکی خوشتر از خواب در صبح مستی
یکی تلخ، چون بوسه ی تازیانه
من اما دل از ساز خود
برنکندم
که مهری بدو و بم های ناسازگارش
سرودی برانگیختم عاشقانه
سرودی نه اندوه ، یک سر ، نه شادی
سرودی که از هر دو بودش نشانه... 

 ***

جاده ،خالی است ولی می شنوی؟
آه!با من، بامن
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای در بسته! جواب تو کجاست؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست؟ 

 ***

در بیابان فراخی که از آن می گذرم
پای سنگین کسی در دل شب
با من و سایه من همسفر است
چون هراسان به عقب می نگرم
هیچ کس نیست به جز باد و درخت
که یکی مست و یکی و بی خبر است
خاطر آشفته زخود می پرسم
که اگر همره من شیطان نیست
کیست پس این که نهان از نظر است؟
پاسخی نیست ، بیابن خالی است
کوه در پشت درختان ، تنهاست
و آنچه من می شنوم
بانگ سنگین قدمهای کسی است
که به من از همه
نزدیکتر است...
آه ای
سایه افتاده به خاک
گر به هنگام درخشیدن صبح
همچنان همقدم من باشی
جای پای هزاران شب را
با نقوش قدم صدها روز
بر زمین خواهی دید
وین اشارت تو را خواهد گفت
کاین وجودی که زبانگ قدمش می ترسی
مرگ در قالب روزی دگر است 

 ***

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام
بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام
اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای
هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار نادر نادر پور, | 6:12 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار علیرضا قزوه

 

شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش ، نه رسیدم به او
نه سلامم سلام ، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو
دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو
نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب حال، نه یکی گفتگو
نه به خود آمدم، نه ز خود می روم
نه شدم سربلند ، نه شدم سرفرو...
کهنه صرّافان دنیا از تصرّف می خورند 

***

ليلي گذشت و مجنون حالي خراب دارد
گفتم نگريم امّا ديدم ثواب دارد
مجنون منم كه ماندم، اين خاك،‌ خاك ليلي‌ست
اي كاروان بياييد، اين چاه، آب دارد
چرخي زنيم در خود، بي خود ز خود، بچرخيم
دنيا پر است از چرخ، دنيا شتاب دارد
سر مي گذارم امشب بر بالش قيامت
مژگان سر به زیرم، عمري‌ست خواب دارد
از وحشت قيامت، زاهد مرا مترسان
ترس از قيامتم نيست، دنيا حساب دارد 

 ***

این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟
پرده دانان طریقت در صبوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟
شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!
پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟
آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟... 

 ***

از عدالت می نویسند، از تخلّف می خورند
می نویسم دوستان! معیار خوبی مرده است
دوستان خوب من تنها تأسّف می خورند!
این که طبع شاعران خشکیده باشد عیب کیست؟
ناقدان از سفرۀ چرب تعارف می خورند
عاشقان هم گاه گاهی ناز عرفان می کشند
عارفان هم دزدکی نان تصوّف می خورند
یوسف من! قحطی عشق است، اینان را بهل!
کلفت دین اند و دنیا، از تکلّف می خورند
آخر این قصّه را من جور دیگر دیده ام
گرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند! 

 ***

رفيق جان ،مرا دوره ي رفاقت نيست
سر گلايه ندارم که جاي صحبت نيست
يکي به مفتي شهر از زبان ما گويد
اطاعتي که تو را مي کنند طاعت نيست
چگونه نقشه ي آسايش جهان بکشيم
به خانه اي که در آن جاي استراحت نيست
همه به سايه ي هم تير مي زنند اينجا
ميان سايه و ديوار هيچ الفت نيست
چقدر بي تو در اين شام ها دلم خون شد
چقدر بي تو در اين روزها صداقت نيست
مجو عدالت از اين تاجران بازاري
که در ترازويشان نيم جو مروّت نيست
حراميان همه دولت شدند و دولتمند
گناه دولتيان و گناه دولت نيست...
به جز سکوت و تبسم چه مي توانم گفت
به واعظي که گمان مي کند قيامت نيست
هواي کعبه به سر دارد و دلش گرم است
که در طريق هوي سختي و جراحت نيست
"کجا روم چه کنم چاره از کجا يابم"
هزار سينه سخن مانده است و رخصت نيست... 

 ***

شکستند این جماعت قدر ساقی را، دل خم را
ز شیطان می خرند این روزها با سیب، گندم را
یکی در هیأت انسان کمین کرده ست در اینجا
ببین اندوه تهران را، تماشا کن غم قم را
یکی از گرگ بدتر در لباس میش پنهان است
به دست بی خدایان کشتی غرق تلاطم را
کبوترها که می افتند در خون گریه شان تلخ است
کبوترها که گم کردند آفاق تبسم را...
چه فرقی می کند این روضة زهرای مرضیه ست
علی مرتضی! دریاب محسن های مردم را 

 ***

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم 

 ***

شهید شادمانی ها مشو، غم را مواظب باش
اگر بر عمر حسرت می بری، دم را مواظب باش...
پدرها و پسرها را تب تقدیر خواهد کشت
دم جان کندن سهراب، رستم را مواظب باش
نمازی آتشی خواندی، بهشتی دوزخی دیدی
بهشت نقد گم کردی، جهنّم را مواظب باش
کلامی تازه پیدا کن، بهشت گم شده این است
سحر را تازه کن، باران نم نم را مواظب باش
اگر باران شدی لب های عطشان را رعایت کن
اگر توفان شدی گل های مریم را مواظب باش 

 ***

پریشانان پری را می پرستند
گدایان گوهری را می پرستند...
خبر از دین مداحان ندارم
خطیبان منبری را می پرستند
سواران پرچمی را می ستایند
دلیران سنگری را می پرستند
چه می دانند اینان از شهیدان
که خون و خنجری را می پرستند
خدا را عالمان و مفتیان هم
کتاب و دفتری را می پرستند
به بیت الله رفتم دیدم این قوم
به جای او دری را می پرستند
گناه از چشم و گوش بسته ماست
که این کوران کری را می پرستند
صدای اعتراضی نیست اینجا
ابوذرها زری را می پرستند
خوشا آنان که دور از این جماعت
خدای دیگری را می پرستند 

 ***

آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است.

 

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار علیرضا قزوه, | 6:5 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار صفای اصفهانی

امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد ، جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند ، دیوانه به خود خواند
او سلسله جنباند من عربده آغازم...
در آتشم و راهی جز صبر نمی دانم
هم گریم و هم خندم هم سوزم و هم سازم
دل بستۀ سودایم این سلسله از پایم
بردار که بگریزم بگذار که بگذارم...
من مورم و نشمارم بر باد سلیمان را
در بادیۀ عشقش من از همه ممتازم
راز ازلی مشکل پوشید توان از دل
دل خواجۀ این منزل من محرم این رازم
در قاف احد دارد سیمرغ صفا منزل
زین شمع نمی بُرّد پروانۀ پروازم 

***

دل بردی از من به یغما ، ای تُرک ِ غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست ، از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد ، دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد ، از بار غم پیکر من
می سوزم از اشتیاقت ، در آتشم از فراقت
کانون من سینه من ، سودای من آذر من
بار غم عشق او را ، گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشیدن ، این پیکر لاغر من ؟
اول دلم را صفا داد ، آیینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من 

 ***

تجلّی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده در آیید و ببینید خدا را
خدا در دل سودا زدگانست بجویید
مجویید زمین را و مپویید سما را
گدایان در فقر و فناییم و گرفتیم
به پاداش سر و افسر سلطان بقا را
بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
اگر دوست پسندید پسندیم بلا را
طبیبان خداییم و به هر درد دوائیم
به جایی که بود درد فرستیم دوا را
مبندید در مرگ و ز مردن مگریزید
که ما باز نمودیم در دار شفا را
گدایان سلوکیم و شهنشاه ملوکیم
شهنشاه کند سلطنت فقر گدا را
حجاب رخ مقصود من و ما شمایید
شمایید مبینید من و ما و شما را
«صفا» را نتوان دید که در خانه ی فقرست
در این خانه بیایید و ببینید صفا را 

 ***

چنين شنيدم که لطف يزدان به روی جوينده در نبندد
دری که بگشايد از حقيقت بر اهل عرفان دگر نبندد
چنين شنيدم که هر که شبها نظر ز فيض سحر نبندد
ملک ز کارش گره گشايد فلک به کينش کمر نبندد
دلی که باشد به صبح خيزان عجب نباشد اگر که هر دم
دعای خود را به کوی جانان به بال مرغ سحر نبندد
اگر خيالش به دل نيايد سخن نگويم چنان که طوطی
جمال آيينه تا نبيند سخن نگويد خبر نبندد
ز تير آه چو ما فقيران شود مشبّک اگر که شبها
فلک ز انجم زره نپوشد قمر زهاله سپر نبندد
بر شهيدان کوی عشقش به سرخ رويی علم نگردد
به رنگ لاله کسی که داغ غمش به لخت جگر نبندد
کجا تواند كسی درين ره دم از مقامات عاشقی زد
هر آن که نالد به ناله نی چو نی به صد جا كمر نبندد

 ***

گــوينـد روي يــار به كس آشكــار نيست
در چشم من كه هيچ بجـز روي يـار نيست
گــوينـد در بهـــار دمــد گــــل ولــي مــرا
گلهـاست در نظـر كه يكي در بهـار نيست
خارست و گل، بهر چمن و سيـنه مراست
گلهـاي دسته دسته كه در دسـت خار نيست
ويرانه پيكــري كــه نبــاشد خـــراب درد
بيچاره سيـنه اي كه به عشقش دچار نيست
بي بـوس و بي كنــار بود يــار، يــار من
در سينه است ، حاجت بوس و كنار نيست
از شـش جهــت گرفتـه سـر راه سيــر ما
ما را ز دست عشـق تـو، پـاي فرار نيست 

 ***

مـن پـر كـاه و غـم عشـق همسنگ كوه گران شد
در زيـــر ايـــن بــار انــدوه اي دل مگــر ميتوان شد
ره بردم از دل بكويش دل بستم از جان بمويش
عشـق مــن و حســن رويـش افســانه و داســتان شد
در كويم آن ماه سر مست آمد سر زلف بر دست
بنشاند و بنشست و برخاست گفتي كه آخر زمان شد
اي دل غم عشق ديدي جان دادي و غم خريدي
كفر وگل و جهل و جسمت دين ودل وعقل وجان شد

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار صفای اصفهانی, | 5:56 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار مهرداد اوستا

 

وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم
بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟ 

***

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو
گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو 

 ***

بازآ كه چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ست
با یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ست
گر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ست
ور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ست
از راهروان سفر عشق درین دشت
گلگونه سرشكیست اگر راهنوردى ست
در عرصه اندیشه من با كه توان گفت
سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ست
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد كه دانست كه این مرد چه مردی است
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد ندانی كه چه دردی است؟
چون جام شفق موج زند خون به دل من
با این همه دور از تو مرا چهره زردی است 

 ***

چون برآرم ز دل سوخته آوا من
زار نالم که دریغا ، که دریغا من
خود ندانم که مرا وایه بود یا نی
کس نپرسید که دارم چه تمنا من
گاه ز آوارگی و درد همی گردم
گردبادی یله در دامن صحرا من
گه فرو می برم از اندُه و نومیدی
سر به زیر پر اندیشه چو عنقا من
یا به کردار یکی نالهّ سرگردان
می سپارم ره این گمشده بیدا من
باز واپس نگرم خسته و فرسوده
سایه ای بینم ، همراه شده با من
تا ز جان من فرسوده چه می خواهد
این به خون برده ، بدین خیرگی ام دامن!؟
زی کجا پویی و آهنگِ که را داری
ها من -ای سایهّ سرگشتهّ من- ها من!؟
کیستم ؟ خسته نگاهی همه نومیدی
باز نایافته اسرار جهان را من
بر لبی پرسشی آسیمه سرم، و آن گاه
بازنشنیده بجز پاسخ بی جا من
باز با شهپر اندیشه برافرازم
بال بر کنگرهّ گنبد مینا من
باز با کشّی و تابندگی آویزم
همچو ناهید به دامان ثریا من
مه برآورده سپهرانه یکی خرگه
شب فرو هِشته پَرندینه یکی دامن
همه آسوده ز طوفان بلا ، و آن گاه
چنگ در دامن طوفان زده تنها من
هر نفس همچو یکی نای برون آرم
از دل خستهّ سودا زده آوا من

 



تاريخ : دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار مهرداد اوستا , | 5:51 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار فروغی بسطامی

 

میرزا عباس فرزند موسی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری، در کربلا[حین سفر خانواده‌اش به عتبات عالیات] زاده شد.و در ۲۵ محرم ۱۲۷۴ هجری قمری درگذشت.

دوستعلی خان که خزانه دار شاه بود هنگام مراجعت از ساری(شهری که فروغی به همراه خانواده‌اش در آنجا سکونت داشت) برادرزاده را نیز با خود به تهران آورد و به خدمت فتحعلی شاه معرفی کرد .فروغی ، غزلی را که در مدح شاه ساخته بود به عرض رسانید و پسند افتاد و به فرمان شاه برای خدمت نزد شجاع السلطنه والی خراسان عازم مشهد شد . شجاع السلطنه مقدم او را گرامی داشت و سمت منشی گری به او داد و پس از چندی ، بنا به درخواست شجاع‌السلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغ‌الدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را به‌کارمی‌برد.

فروغی بسطامی یکی از بهترین غزلسرایان قرن سیزدهم است .وی از جرگهٔ شاعران صوفی‌منش بود. او در بهترین غزل‌های عارفانه‌اش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، به‌هم می‌سرشت.

 

كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پیدا كنم تو را؟
غیبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هویدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار دیده تماشا كنم تو را
چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یك مشاهده شیدا كنم تو را
بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت برافكنم
خورشید كعبه، ماه كلیسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را 

***

مردان خدا پرده ي پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
يک طايفه را بهر مکافات سرشتند
يک سلسله را بهر ملاقات گزيدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعي به در پير خرابات خرابند
قومي به بر شيخ مناجات مريدند
يک جمع نکوشيده رسيدند به مقصد
يک قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
فرياد که در رهگذر آدم خاکي
بس دانه فشاندند و بسي دام تنيدند
همت طلب از باطن پيران سحرخيز
زيرا که يکي را ز دو عالم طلبيدند
زنهار مزن دست به دامان گروهي
کز حق ببريدند و به باطل گرويدند
چون خلق در آيند به بازار حقيقت
ترسم نفروشند متاعي که خريدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامعه به اندازه هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبک سير فروغي
از دامگه خاک بر افلاک پريدند 

 ***

از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا 

 ***

تا قبله ی ابروی تو ای یار کج است
محراب دل و قبلهٔ احرار کج است
ما جانب قبلهٔ دگر رو نکنیم
آن قبله مراست گر چه بسیار کج است 

 ***

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت
نعره ها خواهم زد ودر بحر وبر خواهم فتاد
شعله ها خواهم شد ودر خشک وتر خواهم گرفت
انتقامم را ز زلفش موبه مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یا به حاجت دربرش دست طلب خواهم گشود
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت
یا لبانش را زلب همچون شکر خواهم مکید
یا میانش را به بر همچون کمر خواهم گرفت
گر نخواهد داد من امروز داد،آن شاه حسن
دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت
باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند
کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت 

 ***

تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم 

 ***

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم
هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن
از آن دو لعل می‌آلود می‌پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی
که هست مستی این باده از الست مرا
نشسته خیل غمش در دل شکستهٔ من
درست شد همه کاری از این شکست مرا
خوشم به سینهٔ مجروح خویشتن یا رب
جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا
پرستش صنمی می‌کنم فروغی سان
که عشقش از پی این کار کرده هست مرا 

 ***

من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر 

 ***

تا دل به برم هوای دل‌بر دارد
افسانهٔ عشق دل‌بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد 

 ***

تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
یک باره پری از نظر خلق نهان شد
گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد
ور ساقی مشتاق تویی مست توان کرد
گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت
بالای بلا خیز تو آشوب جهان شد
نقدی که به بازار تو بردیم تلف گشت
سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد
جان از الم هجر تو بی صبر و سکوت گشت
تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد
هم قاصد جانان سبک از راه نیامد
هم جان گرانمایه به تن سخت گران شد
چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت
اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد 

 ***

این دل که به شهر عشق سرگشتهٔ تست
بیمار و غریب و در به در گشتهٔ تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او
از مژگان سیاه برگشتهٔ تست

 



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار فروغی بسطامی, | 6:44 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار فخرالدین عراقی

 

اي راحت روانم ، دور از تو نا توانم
باري ،بيا ، كه جانم در پاي تو فشانم
گيرم كه من نگويم ،لطف تو خود نگويد:
كين خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
اي بخت خفته ،برخيز، تا حال من ببيني
وي عمر رفته ،باز آي،تابشنوي فغانم
اي دوست ،گاه گاهي مي كن بمن نگاهي
آخر چو چشم مستت من نيز ناتوانم
بر من هماي وصلت سايه از آن نيفگند
كز محنت فراقت پوسيد استخوانم
اين طرفه تر كه:دايـم تو با مني و من باز
چون سايه در پي تو گرد جهان روانم
كس ديد تشنه اي را غرقه در آب حيوان
جانش بلب رسيده از تشنگي؟ من آنم
خواهم كه يك زمان من با تو دمي بر آرم
از بخت بد عراقي آن هم نمي توانم 

***

زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر می زدم من که یکی ز در درآید
که درآ د آ عراقی که تو هم از آن مایی 

 ***

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد
گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد
این طرفه که او من شد و من او وز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد
هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد
معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟
بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره بجز نیش ندارد 

 ***

عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفت و گویی در زبان ما فکند
جست و جویی در درون ما نهاد
از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت
جنبشی در آدم و حوّا نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
یک کرشمه کرد با خود آن چنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
شور و غوغایی برآمد از جهان
حُسن او چون دست در یغما نهاد
چون در آن غوغا عِراقی را بدید
نام او سر دفتر غوغا نهاد 

 ***

هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا
آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم
می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا 

 ***

با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بی‌نظری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟ 

 ***

بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بی‌تو زندگانی آن ندارد
چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟
که بی‌تو زیستن امکان ندارد
بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟
بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد
ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد
چه باشد گر فراغت والهی را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟
وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد

 ***

شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است
دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است
بی‌رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است
گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
دل به تو دادم و ندانستم
که تو را کبر و ناز چندین است
بنوازی و پس بیزاری آخر،
ای دوست این چه آیین است؟
کینه بگذار و دلنوازی کن
که عراقی نه در خور کین است



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار فخرالدین عراقی, | 6:40 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار صوفی عشقری

 

دنياست خوب و دنيا ليكن بقا ندارد
دارد چو بيوفايی يك آشنا ندارد
هرچيز در شكستن فرياد می برآرد
اما شكست دلها هرگز صدا ندارد
دانی چنار باخود آتش زند چه باعث
سرتابپای دست است, دست دعا ندارد
شخصيکه بينوا شد خانه بدوش گردد
در هر کجا که باشد بيچاره جا ندارد
هرچند دختر رز در ميکده عروس است
افسوس دستُ پايش رنگ حنا ندارد
دلدارِ پرغرورم بسيار مستِ ناز است
چون سايه در پيش من, رو بر قفا ندارد
اين حرف را به تكرار از هر كسی شنيدم
ظالم به روی دنيا ترس از خدا ندارد
با رهروئ بگفتم اينراه کدام راه است
گفتا که راه عشقست هيچ انتها ندارد
کرد هرکه را نشانه يکذره بج نگردد
دست قضا بعالم تير خطا ندارد
فرزند ارجمندم گرچه قمارباز است
ليکن نماز خود را هرگز قضا ندارد
نزد طبيب رفتم خنديده اينچنين گفت
درد تو درد عشق است هرگز دوا ندارد
در صفحهء کتابی ديدم نوشته اين بود
صد بار اگر بميرد عاشق فنا ندارد
يارب تو کن حفاظت پامانده عشقری را
بر دشت حيرت آباد پشتُ پناه ندارد
افتاده‌ عشقری را بالای خاك ديدم
گفتم به اين اديبی يك بوريا ندارد 

***

عشق میخواهد بحدی پاس دلبر داشتن
کز ادب دور است بر رویش مژه برداشتن
بی جگر در بیشه های عشق نگذاری قدم
در نیستان بایدت خوی غضنفر داشتن
با پلاس کهنه میسازو خدا را یاد کن
رنجها دارد قبای مشک و زعفر داشتن
یکدمی از خواب گاه مرگ خود هم یاد کن
تابکی از ابره و کمخاب بستر داشتن
چون نداری جرئت و مردانگی های مصاف
پس چه لازم در کمر شمشیر و خنجر داشتن
بر همه گردن کشان روی عالم لازم است
پاس کلبان در ساقی کوثر داشتن
عشقری داری حضور شاه مردان آرزو
آشنایی بایدت همراه قمبر داشتن 

 ***

ز بازار محبت غم خريدم
خريدم غم وليكن كم خريدم
همين داغی كه حالا بر دل ماست
ندانم از كدام عالم خريدم
عسل ميجستم ‌از بازار هستی
عدم رخ داد جايش سم خريدم
ز عشق و عاشقی آگه نبودم
غم و درد ترا مبهم خريدم
نبودم واقف از آيينهء دل
كه از جمشيد جام جم خريدم
برای زخم ناسور دل خويش
ز مژگان كسی مرهم خريدم
محبت عشقری راحت ندارد
ز مجبوری متاع غم خريدم 

 ***

در جهان گشتم گل بيخار نيست
هر كجا ياريست بی اغيار نيست
بهر مجنون استراحت تهمت است
در بيابان سايه ديوار نيست
آدمی با عقل و دانش آدم است
شخصيت با جامه و دستار نيست
شش جهت پر باشد از صنع خدا
ديدهء ما قابل ديدار نيست
بازوی حيدر بيايد در مصاف
دست هركس باب ذ‌الفقار نيست... 

 ***

ای ساربان ای ساربان، من همرهت همراستم
هرسو كه ميباشی روان،من همرهت همراستم
زاد سفر دارم بخود من بار دوشت نيستم
ترسم بود از سارقان،من همرهت همراستم
در بار بندی های تو شانه دهم از جان و دل
از من ترا نبود زيان،من همرهت همراستم
بيدرد و افسرده نيم ، دارم بدل جوش و خروش
بق بق زنم چون اشتران، من همرهت همراستم
دزدان اگر گيرند عنان، من ميزنم همراه شان
دارم بخود تيغ و سنان، من همرهت همراستم
من شخص صاحب جرئتم ، بی دست و بی پا نيستم
باشم جوان پهلوان، من همرهت همراستم
با امر و با فرمان تو با كاروان خدمت كنم
نگريزم از بار گران، من همرهت همراستم
بر هر طرف گردی روان، سالاری درين كاروان
باشی چه مرد قهرمان، من همرهت همراستم
يارش ز روی دلبری ، با ناز گفت ای عشقری
امروز سير بوستان، من همرهت همراستم 

 ***

بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بيا
بيگانه نيستی که بگويم بيا بيا
در زندگی نيامدی روزی به پرسشم
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
گر از پدر اجازه نداری به جای من
پيشش بهانه کن ز ره سينما بيا
در جای غير چند روی سوختم مرو
امشب بسوی عشقری بينوا بـيا

 



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار صوفی عشقری , | 6:37 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار حزین لاهیجی

 

ای وای بر اسیری كز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه از دمی كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكی سازم خبر دلت را
روزی كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد 

***

گاهي به نگاهي دلِ ما شاد نكردي
حيف از تو كه ويرانه‌ آباد نكردي
صد بار ز گل‌زار خزان آمد و گل رفت
وين مرغ اسير از قفس آزاد نكردي
اي خسروِ شيرين‌دهنان اين نه وفا بود
يك ره‌گذري جانب فرهاد نكردي
بسيار مبال اي شجر واديِ ايمن!
يك جلوه چو آن حسنِ خداداد نكردي
بايد ز تو آموخت حزين رشك محبّت
لبريزِ فغان بودي و فرياد نكردي 

 ***

گل بی تو مرا به دیده خار است
هر سبزه چو تیغِ آبدار است
از نقشِ قدم بسی فزونتر
در راه تو چشمِ انتظاز است
چون لاله زداغِ دوریِ تو
خونِ دل و دیده در کنار ست
دریاب به پرسشی حزین را
کز لعلِ لبِ تو در خمار است 

 ***

کوته نظران زلفٍ سیهکار ندانند
این مرده دلان فیضٍ شب تار ندانند
جانسوز دیاری است محبّت، که طبیبان
رسم است که حالِ دلِ بیمار ندانند...
دارند حریفان هوسِ خاطر شادی
دلباختگان غیرِ غمِ یار ندانند 

 ***

فسانه شبِ غم را چراغ می فهند
زبانِ آهِ مرا گوشِ داغ می فهمد
به وصل در غمِ هجران نشسته بلبل ما
فریبِ عشوه فروشانِ باغ می فهمد... 

 ***

به باغ راهِ خزان و بهار نتوان بست
به رویِ بخت درِ روزگار نتوان بست
کنارِ کِشت چه خوش می سرود دهقانی
که: سیل حادثه را رهگذار نتوان بست
مگر کسی دهنِ شیشه وا کند، ورنه
دهانِ شکوۀ ما در خمار نتوان بست
شکوفه رفت و قلندروَش این حکایت گفت
که:برگ تا نفشانند،بار نتوان بست
دی است نوبت ما بی بضاعتان،ساقی!
که عقدِ دخترِ رز در بهار نتوان بست 

 ***

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد
بیابانگردِ سودای تو باشد...
گریبانگیرِ زهدِ پارسایان
نگاهِ باده پیمای تو باشد
شود دوزخ گلستانِ خلیلم
اگر در دل تمنّای تو باشد... 

 ***

فروزان کن ز رخ کاشانه ای چند
بسوزان-شمعِ من!-پروانه ای چند
فغانم گوش کن امشب،که فردا
زمن خواهی شنید افسانه ای چند
خماری نیست خونِ عاشقان را
سرت گَردم،بکَش پیمانه ای چند
به هر دفتر زکِلکِ آتش آلود
زما ماندست آتشخانه ای چند
حزین!از فوت فرصت با صد افسوس
کشیدم آه بی تابانه ای چند



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار حزین لاهیجی , | 6:31 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار شاه نعمت الله

 

دل به دلبر گر سپاری دل بری
دل بری کن تا بیابی دلبری
هرکه انسانست از این سان خوانمش
آن چنان انسان بسی به از پری
از سر سر در گذر چون عاشقان
عشقبازی نیست کار سرسری
گر بیاری جام می یابی ز ما
هر چه آری نزد ما آن را بری
جان به جانان ده بسی نامش مبر
حیف باشد نام جائی گر بری
چون خلیل الله همه بتها شکن
تا نباشی بت پرست آذری
نعمت الله را اگر یابی خوشست
زان که دارد معجز پیغمبری 

***

ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم 

 ***

ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ
از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا
اقرار بیاری به خدایی خدا 

 ***

عین دریائیم و دریا عین ما
نیست مارا ابتدا و انتها
بر درمیخانه مست افتاده ایم
خانه ما خوشتر است از دو سرا
بینوایان خوش نوایی یافتند
بینوا شو گر همی خواهی خدا
گفته ی مستانه مارا بخوان
عاشقانه خوش سرودی می سرا
درد مندیم و دوای درد ماست
درد ما هم درد ما باشد دوا
سر به پای خم می بنهاده ایم
بی حجاب ای عارف عاشق بیا
در طریقت خرقه ایی پوشیده ایم
دست ما و دامن آل عبا
نعمت الله ساقی و ما رند مست
گو بیا یاری که دارد ذوق ما
در همه عالم به چشم ما ببین
سیدت آئینه گیتی نما 

 ***

کار دل در عشقبازی بندگی است
بندگی در عاشقی پایندگی است
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
وین شهنشاهی ما زان بندگی است
همچو زلفش سر به پا افکنده ایم
این سرافرازی از آن افکندگی است
گر مرا بینی به غم دل شاد دار
کان غم عشق است و از فرخندگی است
مردهٔ دردیم و درمان در دل است
کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است
سید ار جان بخشد از عشقش رواست
عاشقان را کار جان بخشندگی است 

 ***

عشق است که جان عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست

 ***

ذکر حق ای یار من بسیار کن
تا توانی کار خوش در کار کن
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
دور باش از مجلس نقش خیال
صحبتی می دار با اهل کمال
یک سر موئی خلاف دین مکن
ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
رهروان راه حق را دوست دار
رهروی می جو و راهی می سپار
گر بیابی جامی از زر یا سفال
نوش کن از هر دو جام آب زلال...



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار شاه نعمت الله , | 6:17 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار انوری

 

تا دل مسکین من در کار تست
آرزوی جـــــان مـــن دیــــدار تسـت
جــان و دل در کـــار تــــــو کـــردم فـــدا
کــــار مـن ایـــن بــود دیگـــر کــــار تست
با تـــو نتـــوان کــــرد دســـــت انــدر کمــر
هـــرچه خــواهی کـن که دولت یار تست
دل تــــــرا دادم وگــــر جـــان بایـــدت
هـــم فـــدای لعـــل شکـــربار تســت
شایدم گر جان و دل از دست رفت
ایمنـم دادی که در زنهار تست

 ***

ای دیــــر بــدست آمـــده بــس زود بـرفتی
آتــش زدی انــدر مــن و چون دود برفتی
چـــون آرزوی تنگـــدلان دیـــر رسیــدی
چــون دوستی سنگــدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فــراق تـــو بـــر آســود برفتی
ناگــشته من از بند تــو آزاد بجستی
نا کـــرده مــرا وصل تــو خشنود برفتی
آهنگ بـــه جان مـــن دلسوخته کــردی
چــون در دل مــن عشق بیفــزود برفتــی

 ***

ای بــــرادر عشــــق ســــودایی خوشســـت
دوزخ انــــدر عاشقـــی جایـــی خـــوشســـت
در بیـــــابـــــان رهــــــروان عشـــــــق را
زاب چشـــم خویـــش دریایـــی خوشست
غمگـــنان را هـــر زمان در کـــنج عشــق
یاد نام دوست صحــرایی خــوشست
بــا خیال روی معشــوق ای عجـب
جــام زهــرآلود حلوایی خوشست
عمــرها در رنــج چون امروز و دی
بر امید بود فردایی خوشست

 ***

در همــه عالم وفاداری کجاســت
غم به خروارست غمخواری کجاست
درد دل چندان کـــه گنجــــد در ضمیـــر
حاصلســـت از عشــق دلداری کجاست
گــــر به گـیتـــی نیســـت دلــــداری مـــرا
ممکـــن است از بخــت دل‌باری کـــجاست
انــدریــن ایـــام در بـــاغ وفــــا
گــر نمی‌روید گلـی خاری کـجاست
جان فـــدای یار کـــردن هســت سهل
کـــاشکی یار بســـی یـــاری کـجاست
در جهـــــان عاشقـــی بینــــــم همــــی
یـــک جهــــان بـــی‌کـــار با کـاری کجاست

 ***

بیــا ای جان بیا ای جان بیــا فــــریاد رس مــا را
چـو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفــس ما را
ز عشــقت گــرچه با دردیم و در هجــرانت انـــدر غـم
ز عشــق تو نــه بس باشـــد ز هجــران تو، بس مــا را
کـــم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس مانده
کـــه بـــر وصــل لبــت یــک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمــــه‌ی حیـــوان حیاتـــی انــوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را

 ***

عشق تو قضای آسمانست
وصــل تـــو بقای جـــاودانست
آسیـــب غـــم تـــو در زمـــانـــــه
دور از تـــو بــلای ناگـــهانســـت
دستــــم نــــرسد همی به شادی
تـــا پـــای غـــم تو در میانست
در زاویه‌هــــای چیـــن زلفـــــت
صد خرده‌ی عشق در میانست
ایــن قاعـده گـــر چنین بماند
بنیــاد خـرابی جهانست...

 ***

جرمی نـــــدارم بیش از ایــن کـــز جــان وفــــادارم تـــرا
ور قصــد آزارم کنــــی هــرگــــز نیـــــازارم ترا
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چـــه خواهـــد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همــــی
در حال خود گویم همی،یادی بود کارم ترا...

 ***

حسنت اندر جهان نمی‌گنجد
نامــت انـــدر دهـــان نمی‌گـنجد
راز عشـــقت نهان نخــواهد مــاند
زانکـــه در عقـــل و جان نمی‌گــنجد
با غـــم تــو چنـــان یگــــانه شـــــدم
کـــــه دل انــــــدر میـــان نمی‌گــنجـــد
آخـــــر ایــــن روزگــــــار چنــــدان مــــاند
کـــــه دروغــــی در آن نمـــی‌گــنجد...

 ***

آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گـفت کین والی شهر ما گدایی بی‌حیاست
گـفت چـــون باشد گدا آن کز کلاهش تکمه‌ای
صد چــو ما را روزهـــا بل سالهـــا برگ و نواست
گفتــش ای مسکین غلط اینک از اینجا کـــرده‌ای
آن همــه برگ و نـــوا دانی کــــه آنـــجا از کجاست
در و مــــروارید طـــوقش اشـــک اطفـــــال منســـت
لعـــل و یاقـــوت ستامـــش خـــون ایتـــام شماست...

 



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار انوری, | 6:8 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار سلمان هراتی

 

زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک
بگذرانیم آن را
هیچ می دانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
آخرین زنگ حساب! 

***

سجاده ام كجاست؟
مي خواهم از هميشه ي اين اضطراب برخيزم
اين دل گرفتگي مداوم شايد،
تأثير سايه ي من است،
كه اين سان گستاخ و سنگوار
بين خدا و دلم ايستاده ام
سجاده ام كجاست؟ 

 ***

جهان، قرآن مصور است
و آيه ها در آن
به جاي آن كه بنشينند، ايستاده اند
درخت يك مفهوم است
دريا يك مفهوم است
جنگل و خاك و ابر
خورشيد و ماه و گياه
با چشم هاي عاشق بيا
تا جهان را تلاوت كنيم 

 ***

مثل ستاره
پر از تازگی بودی و نور
و در دستت انگشتری بود از عشق
و پاکیزه مثل درختی
که از جنگل ابر برگشته باشد

سرآغاز تو
مثل یک غنچه سرشار پاکی
زمین روشنی تو را حدس می زد
تو بودی ،هوا روشنی پخش می کرد

و من
هر گلی را که می دیدم از
دستهای تو آغاز می شد
و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام
بوی تو را داشت

من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد
دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم
مهم نیست ای دوست
خدا دستهای تو را
منتشر کرد... 

 ***

پیش ازتو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار
بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت 

 ***

آدم را میل جاودانه شدن
از پله های عصیان بالا برد
و در سراشیبی دلهره ها
توقف داد
از پس آدم،آدمها
تمام خاک را
دنبال آب حیات دویدند
سرانجام
انسان به بیشه های نگرانی کوچید
و در پی آن میل
جوالهای زر را
با خود به گور برد تا امروز
و ما امروز
چه روزهای خوشی داریم
و میل مبتذلی که مدام ما را
به جانب بی خودی و فراموشی می برد 

 ***

هوا کبود شد، اين ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است
نگاه تا خلاء وهم می‌کشاندمان
مرا به کوچه ببر، اين صدای باران است
اگرچه سينه من شوره زار تنهايی است
ولی نگاه ترم آشنای باران است
دلم گرفته از اين سقفهای بی روزن
که عشق رهگذر کوچه‌های باران است
بيا دوباره نگيريم چتر فاصله را
که روی شانه‌ی گل، جای پای باران است
نزول آب حضور دوباره برگ است
دوام باغچه در های‌های باران است 

 ***

سلام بر آنان‌
كه در پنهان خويش
‌بهاری برای شكفتن دارند
و می‌دانند هياهوی گنجشكهای حقير
ربطی با بهار ندارد
حتی كنايه‌وار
بهار غنچه‌ی سبزی است‌
كه مثل لبخند بايد
بر لب انسان بشكفد
بشقاب‌های كوچك سبزه
‌تنها يك «سين‌»
به «سين‌»های ناقص سفره می‌افزايد
بهار كی می‌تواند اين همه بی‌معنی باشد؟
بهار آن است كه خود ببويد
نه آن‌كه تقويم بگويد 

 ***

بهار فلسفه ساده ای است
برای آنکه بدانيم
زمين عرصه کوچ است
و غفلت
آه غفلت
چه دريغ مطولئ دارد 

 ***

من هم می‌ميرم
اما در خيابانی شلوغ
دربرابر بی‌تفاوتی چشم‌های تماشا
زير چرخ‌های بی رحم ماشين
ماشين يک پزشک عصبانی
وقتی که از بيمارستان بر می‌گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسليت روزنامه
زير يک عکس ۶ در ۴ خواهند نوشت
ای آنکه رفته‌ای...
چه کسی سطل‌های زباله را پر می‌کند؟



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار سلمان هراتی, | 6:5 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار نعمت الله ترکانی

 

مــوی ســرم چـــو برف زمستان سپیــد شــد
نامــد بهــار و قامت مــن خــم چــو بید شد
گفتــم کــه ســر زنم به زمیـن دلـت ولی
ایـن دانــه از جوانــه زدن نـا امیـد شــد
از عمر رفته، در طلب وصل یکشبی
صدهـا هـــزار خاطره ام ناپدید شـد
بار غمی کـه گشت نصیبم به شهر تو
هــر روز از گذشتـــه ای دیگــر مزید شــد
آنکــس کـــه در حــریم تــو سرباز عشق بود
بــا تیغ خشــم و غضبـت امشب شهیـد شــد

رمـز وجود غمکش میخانه را مگو ی
عطــار بــود، مــولوی و بایـــزید شــد

***

این روزها سخن ز ره داد میکنند
شهـری خراب و خانه ای آباد میکنند
بیچــاره را بـــه بنــد و ســر دار میبـــرند
شیطـــان و فتنـــه را همـــه آزاد میــکنند
شیـخ و فقیـه و قاضی و مفتی به نام دین
صـــد حیلـــه بهـــر مــرگ تــو بنیـاد میکنند...

 ***

چون تـــیر از میانـــۀ قلبـم عبــور کــن
طــــرح غــــروب زنـدگــی ام مـــرور کـــن
راهــی کـــه مـیــروی خطــر انتحــار نیســت
دلهــــره هــای واهـــی خـــود را تـــو دور کـــن
از انفجـــــار بغــــض تـــــو مـهــتـاب در گـــــرفــت
شــب را میــــان بســتـــر یـــک صبــح گـــور کن
فـــــردا نمیــشود بــــه صلیـــبم کــشی بـــرو
آشــوب در تمـامـــی شهــــرم ضـــرور کـــن
تا کی به فکر تخت سلیمان نشسته ای
یک لحظه همتی چو دل تنگ مور کن

دنیـا بکام عـــاشق نادان نمیــــشود
ترک فریب، نخوت کـبر و غـرور کــن

 ***

این روز ها ضمیمه شــدم با هوای تو
الهام میــشود همــه شعـرم برای تو
در هــر هجــا و قافیــه نام تو گل کنــد
از ســاز واژه هـــا بتـــراود صــــدای تو
با آنکه خط کشیدی تو، بالای نام مـن
دلبستۀ تو هستـم و عهد و وفــای تو
گــر میکشی و یا که مـــرا ناز میدهی
باشد رضــای مــن عزیـزم… رضـای تو

دیگـر من آن دلیــر ره عشق نیستـم
افشانده ام غـرور خودم را به پای تو

 ***

این روزهــا فـرشتـــــــه بلا مـیشود هـمه
هـــر نطـفــه ای حلال خطـــا میشـــود همـه
آنکـــــو هـــزار قافلــــه ای زر متـــاع اوســـت
دستــی دراز کـــــرده گـــــدا میـــشود هـمـــه
هر ناروا به مذهب و هر طرح نابکـار
قانون مُلک گـشته روا میـشود هـمه
زهری که قطــره اش جهانرا تباه کند
بهـر عــلاج درد، دوا میشـــــود همـه
زاهد کـه غرق ذکــــر و ثنا گـــویی خلقـت است
انکـــار خــــویش کـــرده، خـــــدا میشود همه
ای یـــار ای عـــزیزتریـــن شعـــر زندگـــی
دیدی که دوست دشمن ما میشود همه

 ***

عید آمــــد و نرفته غم از خانۀ شما
از شهــر و از ولایــت ویرانـــۀ شما
عمریست سرخط همه اخبار گشته اید
خواننــد بـه هر رسانه ای افسانۀ شــما
هــرگـــز نشـــد کـــه بـــاز کنم رمز جنــگ را
بیگانگـــی زهـــم چـــه بُود بهانـــــۀ شمـا
ای مــأمن بـــزرگ عقابــان دشــت و کـــوه
یــارب چـه کـــس نصیب شــده دانـۀ شمـا
آخــر بدست اهــریمن شـــوم بباد رفـــت
آن اعتبار و شــــوکت شاهـانــــۀ شما
در حیرتم کجاست دلیران مُلک تان
آن مـردمان عاقــل فـــرزانــۀ شما

خون شما و کام پر از شهد دشمنان
تصویــر زندگــی ای غـــریبانــــۀ شما

 ***

درسی درین سخن بُود ای مرد هوشیار
یک تنگه نقد بهتر است از نسیه صد هزار
بیرون خود چــو پـــاک نمایــی مـکـــن نمـــاز
وقتــی درون تســت پـــر از گـــــــرد و از غبـــار
طاعـــت اگــــــر تهـــی بـــود از عقــل و از خـــرد
بیمایــــه سجــــده میــکــــند از جهـــل صد هــزار
صد کعبه پیشروی تو بگشوده اند ولی
تو در حریم مکه شدی سخت بیقــرار
سالک ز راه و رسم طـریقت بیرون بیا
بی لطف یار نیست ترا لحظـۀ وقار
« قــارون به خــاک و تخت سلیمـــان به بــاد رفت»
تکــــرار ، فــی الحقیقـــه بـــــود، بـارــ بـارــ بـار
دوبـــاره آمـــدن بـــه جهـــان فکــر باطل است
جاهــــــل کـشد، به زندگی ای دیگر انتظار
بعــد از نسیــم سرد زمستان و انجماد
آید هـوای دلکــش و گــرمای یک بهـــار

 ***

اگرخدا! شبی در کلبه ام حضور کند
تمام فـاصــله هـــا را به غـم عبور کند
اگــــر فــرشته بگـیرد، خبر بــه امـر خــدا
پس از هـــزارۀ دیگـــر، مگـــر ظهـــور کنــد
نشد کـــه پرتوی سبــزی بسـوی مــا تابـــد
هـراس... از دل مـا را بهـار دور کــند
شفاعتی بعـد ازین عمر در قبیلۀ من
به حکم قـــاطـع تــورات یــا زبـــور کنـــد
نگشت بــار مصیبت ز دوش مـن خالــــی
مگــر شکنـجــۀ تاریک و تنــگ گـــــور کــــند

کجاست رسم مروت کـــه خون مــن ریــزد
و حـــکم جُـــرم مـــرا بعـــد آن صـــدور کند

***

یک لحظــه بیـا یـــار و انیـــس دل مـن باش
بگـــــــذار کـــنم راز دل غمــــزده را فــاش...
فتـوی خطیبان شده است بر ســــر منبـــر
آنکـــس کـــه کــــند ظلم… بود لایق پاداش
گـویی که خـــدا داده ز یک مــادر غمخوار
یک خــیــل فـــرو مایه و یک طایفه اوباش

گلزار چه خالی شده… از عطــر بنفشه
کِشتند به جای گل سوسن گل خشخاش

 ***

عـــزیزم کـــار دنیــا رنـگ رنـگ است
گهی زشت و گهی خیلی قشنگ است
بیـــا در مــــُلک دلهـــــــــا گُــــل بکــــاریـــم
کــه خیلی بهتر از خــاک است و سنگ است

***

در محیــط ما فــضای گـرم یاری، تنــگ بُود
قصــه و هـــر گفتمان گــرم مـا، از جنگ بُود
هـــر کـــه را بینی غــــمی دارد بدل از بیکسی
قــلب هـا بشکستــه و چهــــره پــر از آژنگ بُود...

 ***

...پیش ما لاف حقیـــقت نیست حرف مُفــــت کس
بین نامـــــردی و مـــردی راه صـــــد فرسنگ بُود
گــریه و زاری و از خـــود رفتـــن مــــردم ببین
زندگی ریتم غـــم انگیزی ازین آهنگ بُود

« بس که دلخون گشته ام از دست یاران دو رنگ»
« دوست دارم هر کسی در دشمنی یکرنگ بُود»

 ***

زهـــر سـو بسته هــــر جایی دری بود
حیــا را نـــه ســر و نــه پیکـری بـــود
فغــان از دست این پیکــر تراشان
که هر چه دیدم از بد بدتری بود

اگــر پیکـر تراش از روی مهرش
بیـــاراید زپیکــآر نور چهـــــرش
قسم گـویم که هر بی پا و بی سر
شود عـــاشق به رخسار حقیـــرش

 



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار نعمت الله ترکانی , | 3:58 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار سیمین بهبهانی

 

چه رفت بر زبان مرا؟
که شرم باد از آن مرا!
به یک دل و به یک زبان،
دوگانگی چرا کنم؟
ز عمر، سهم بیشتر
ریا نکرده شد به سر
بدین که مانده مختصر،
دگر چرا ریا کنم؟... 

***

يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بيمارش کنم
بندي به پايش افکنم ، گويم خداوندش منم
چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم
گويد ميفزا قهر خود ، گويم بخواهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي
رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم 

 ***

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم...
من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم...
تو و آن الفت دیرین ،من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم... 

 ***

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی
بی نام تو ، وطن نیز نام و نشان ندارد 

 ***

باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم
چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر پا گذاریم
خونم خورند با همه گردنکشی کسان
گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم... 

 ***

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم 

 ***

گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
کوتاه پیش قد بت من کشیده اند
زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها
چندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند
امروز سر به دامن دیگر نهاده اند
آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند
آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویش
منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند
با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ
بهر ملامتم همه گردم کشیده اند
کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشق
با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند... 

 ***

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد... 

 ***

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار سیمین بهبهانی , | 3:36 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

گزیده اشعار رهی معیری

 

تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت
عـاشقی ها از دلـم دیوانگی هـا از سرم
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتـشــی جــاویــــد باشـــد در دل خاکـستـــــرم
سـرکـشـــی آمــوخت بخت از یـار یـا آمــوخت یار
شـیـــــوه بــازیــگـــــــری از طــالـــــــع بــازیـگـــــرم؟
خــاطـــرم را الفتـــی بـا اهـل عالـــم نیســت نیســت
کــــز جهــــانی دیـگــــرنــد و از جهـــانــــی دیـگــــرم. . .

 ***

سـاقــی بده پیمانه ای ز آن می کـــه بی خویشم کنـــد
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان مــی کـــه در شبهـــای غـــم بـارد فــروغ صبحـــــدم
غافل کنـد از بیش و کم فارغ ز تشویشم کنـد
نــور سحــرگـــاهی دهــد فیضی کـــه می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
ســـــوزد مــــــرا ســـــازد مــــــرا در آتـــش انــدازد مــــرا
وز من رهــا سازد مــــرا بیگانه از خویشم کند
بستانــد ای ســـرو سهـــی! سودای هستــی از رهی
یغما کنـد اندیشـه را دور از بـــد اندیشــم کند

 ***

مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعنـد و ز بـوی گــل پراکـــنده تـرند
ای زاهــد خـــودپرســت با ما منشین
مستـــان دگــــرند و خـــودپرستان دگرند

 ***

از صـحبــت مـــــردم دل نـاشــاد گــــریــــزد
چون آهــوی وحشی که ز صیاد گــــریزد
پــروا کــند از باده کــشان زاهـد غـافل
چون کودک نادان که از استاد گریزد
دریاب کــه ایام گــل و صبـح جوانی
چون برق کـند جلوه و چون باد گـریزد
شادی کن اگر طالب آسایش خویشی
کـــآســودگـــی از خــاطــر ناشاد گریزد...

 ***

ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
دل بـه مهـر بـاده نوشـان بسته ایم
جـان بکــوی مـی فـروشـــان داده ایم
در بـه روی خود فــــروشـــان بستـــه ایم
بحـــر طــوفـــان زا دل پــر جـــوش مـــاست
دیـــده از دریـــای جـــوشــــان بستــــه ایم
اشـــک غـــم در دل فــــرو ریــــزیـــم مـــا
راه بــــر سیـــل خروشــــان بسته ایم
بــر نخیـــزد نالــــه ای از مـــــا رهی
عهد الفت با خموشان بسته ایم

 ***

آیـــد وصـــال و هجــــر غـــم انگـــیز بگـــذرد
ساقــی بیـــار باده کــــه ایـن نیز بگـــذرد
ای دل به سردمهری دوران،صبور باش
کــز پی رسد بهار،چو پائیز بگذرد

 ***

در پـیــش بـــی دردان چــــرا فـــریـاد بــــی حــاصــل کــــنم
گــــــر شکـــــوه ای دارم ز دل بـــا یـــار صـاحبــــدل کــــنم
در پــرده سـوزم همچــو گل در سینه جوشم همچو مل
مــن شمـــع رســـوا نیستم تا گـــــریه در محفل کنم
اول کــــنم انـــدیشـــه ای تــا بــرگـــــزینم پیشه ای
آخـــر به یک پیمانه مــــی اندیشه را باطل کـــنم
زآن رو ســـتــــانــــم جــــام را آن مایـــــه آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
از گـــل شنیدم بــوی او مستانه رفتـــم سوی او
تا چـــون غبار کـــوی او در کـــوی جـــان منزل کــنم
روشـنـگــــــری افــلاکـــیـم چــون آفـتــــاب از پـاکــــیم
خـاکـــــی نیــم تــا خــویـش را سـرگـــرم آب و گــل کنم
غــــــرق تمـنـــــای تـــــوام مـــوجــــی ز دریــــای تــــــوام
مـــن نخــل سرکـــش نیستــم تـا خانــه در ساحــل کـــنم

 ***

ما را دلی بود کـه ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگـــر است...
امـــروز میخــوری غـــم فـــردا و همچنــــان
فــــردا بــــه خاطـــرت غم فردای دیگــر است
گـــر خلـــق را بـــود ســـر ســودای مـال و جاه
آزاده مــــرد را ســـر و ســـودای دیـگـــر اســت
دیشب دلــم بــه جلــوه مستـــانه ای ربــود
امشــب پـــی ربــــودن دلهـای دیگر است
غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است

 ***

همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
ســوی دیـــار صبــح رود کــــاروان شــب
بــاد فنـــا بـــه ملـــک بـقـــا مـــی برد مـرا
بـا بـال شـوق ذره بــه خورشیــد مـی رسد
پـــرواز دل بـــه ســـوی خـــدا مـــی بـرد مــــرا
گـفتم کــه بوی عشق که را می برد ز خویش؟
مستانـــه گـــفت دل کــــه مـــرا مــی بـــرد مــــرا
بـــرگ خـــزان رسـیــــده بـــــی طـــاقتــــم رهـــی
یــک بـــوســــه نسیـــــم ز جـــــا مـــی بــــرد مــــرا

 ***

بس کــه جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام
همچـو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام
شمـــع طــرب ز بخت مـــا آتش خانه‌ســـوز شـــد
گــشت بلای جـــان مـــن عشـق بـــه جان خریده‌ام
حاصــل دور زندگــی صحبت آشنـــا بــــود
تـــا تــــو ز مـــن بریده‌ای من ز جهــان بریده‌ام
تــا تــــو مــــراد مــن دهی کـــشته مـــرا فراق تو
تــا تـــو به داد مـــن رسی مـن بـــه خدا رسیده‌ام...

 ***

گــــر چــــه روزی تیـــره تـــر از شــام غم باشد مــرا
در دل روشــن صفـــای صبحـــدم بــاشــــد مــــرا
زرپرستــی خـــواب راحـــت را ز نرگس دور کـرد
صرف عشرت می کنـم گـر یک درم باشد مرا
خواهش دل هر چه کمتر شادی جان بیشتر
تا دلـــی بـــی آرزو باشـــد چــه غــم باشد مرا
در کـــنار مـــن ز گـــرمی بـــر کـــنـاری ای دریــــغ
وصـــل و هجران غــم و شادی به هـــم باشد مرا...

 ***

چشــم فـروبسته اگـــر وا کنـــی
در تـــو بـــود هـــر چـــه تمنـا کنـــی
عـــافیت از غیــر نصیـــب تـــو نیســـت
غیـــر تـــو ای خستــه طبیب تــو نیست
از تـــــو بــــــود راحــــــت بـیـمــــــــار تـــــو
نیســت بـــــه غیــــــر از تـــــو پــرستــار تــــو
همـــــدم خــــود شـــو کـــــه حبیـــب خـودی
چـــــاره خـــود کـــــن کـــــه طبیـــب خـــودی
غیــــــر کـــــــه غــافــــــل ز دل زار تســــــــت
بــــی خبـــــــر از مصلحــــت کــــــار تســــت
بــــــر حــــذر از مصلحـــت انــدیش بــاش
مصلحـــت انــدیــش دل خویـــش باش
چشم بصیــــــرت نگـشـایــی چـــرا؟
بی خبر از خویـش چرایی چرا؟...

 ***

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میــان لاله و گـــل آشیـــانـــی داشتم
گــرد آن شمع طرب می سوختـم پروانه وار
پــای آن ســـرو روان اشـــک روانـــی داشتــم
آتشـم بر جــان ولی از شکــوه لب خاموش بود
عشــق را از اشــک حســرت ترجمــانی داشتــم
چــون سرشک از شــوق بــودم خاکــبوس در گــهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خــزان با ســـرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمیــن با مــاه و پرویــن آسمــانی داشتــم
درد بــی عشقــي زجانــم بـرده طاقت ورنه من
داشــتــــــم آرام تــا آرام جــــانـــــی داشــــتـــــم
بلبــل طبعــم «رهی» باشـــد زتنهـــایی خمــــوش
نـغــمـــه‌هــا بـــودی مــــرا تـــا هــم زبانـــی داشتــــم

 



تاريخ : یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار رهی معیری , | 3:18 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

 

 

گزیده اشعار فاضل نظری

 

همراه بســـــيار است، اما همدمي نيست
مثل تمام غصـــه ها، اين هم غمي نيست
دلــبسته اندوه دامـــنگير خـــود بـــاگزیدش
از عــالـــم غـــم دلرباتر عالمـــــي نيـــست
كــــار بــزرگ خــويــش را كـــــوچــك مـپندار
از دوست دشمن ساختن كار كمي نيست
چشــمي حقيقت بين كنار كعـبه مي گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمي» نيست

 ***

از بــاغ مــیــبرنــد چــراغــــانــــی ات کنند
تا کـــــاج جشـــــنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبـــح تــو را ابـرهـــــای تــار
تنـهــا به این بهــانه که بارانـــــی ات کنند
يـــوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
ايـن بــار مـي بــرنـد كه زنــــداني ات كنند
ای گل گمان مکن به شب جشـن میروی
شــاید به خـــاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فـرق رحیم و رجیم نیست
از نقطـــه ای بتـرس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشـــه مــــــراد نیست
گاهــی بــهانه ایست که قربانی ات کنند

 ***

در فــــكر فتــح قــلـــه قـافـم كـــه آنجاست
جـــايي كــــه تا امروز برآن پرچمي نيست
از صلح مــي‌گويند يا از جنگ مي‌خوانند؟!
ديـــوانه‌ها آواز بــــي‌آهنگ مـــــي‌خـــوانند
گاهــــي قناريــــها اگــــر در باغ هم باشند
مانند مـــرغان قفس دلتنگ مـــــي‌خوانند
كنــج قفس مــي‌ميرم و اين خلق بازرگان
چـــون قصه‌ها مـــرگ مرا نيرنگ مـي‌دانند
ســنگم به بـدنامي زنند اكنون ولي روزي
نام مـــرا با اشـــك روي سنگ مـي‌خوانند
اين ماهـــــي افتــــاده در تنگ تماشـــا را
پس كي به آن درياي آبي‌رنگ مي‌خوانند

 ***

ناگـــزیرم از سـفر بــــی سرو سامان چون باد
بـــه گـــرفـتـار رهــــایـــی نتـــوان گــــفـت ازاد
کوچ تا چند؟! مگـر می شود از خویش گریخت
بــال تنهـــا غـــــم غــــربت بــه پرســتو ها داد
ایــن کـــه مردم نشــناسند تورا غربت نیست
غـــربت ان است کــــه یـــاران ببرنـــدت از یـاد

 ***

راحت بخواب اي شهر! آن ديوانه مرده است
در پـــيلـــه ابــريشمـش پــروانــه مرده است
در تُــنــگ، ديـگــر شـور دريا غوطه‌ور نيست
آن ماهــي دلتنگ، خوشبخـتانه مرده است
يــــك عـــمــر زيـــر پــا لگـــد كــــردنــــد او را
اكنون كه مــي‌گيرند روي شانه، مرده است
گـــنجشـكها! از شـــانـــه‌هـــايــم بــرنخيـزيد
روزي درختـــي زيــــر ايــن ويرانه مرده است
ديـگــــر نخـــواهد شد كســـي مهمان آتش
آن شــمع را خاموش كن! پروانه مرده است

 ***

پس شاخه‌هــــاي ياس و مريم فرق دارند
آري! اگـــر بســـيار اگـــر كـــم فـــرق دارند
شــادم تصــور مـــي‌كني وقتـــي ندانـــي
لبخندهــــاي شـــادي و غـــــم فرق دارند
برعكـــس مــــي‌گــردم طـواف خانـه‌ات را
ديــوانــه‌هــا آدم بــــه آدم فـــرق دارنــــــد
من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان
با ايــن حســـاب اهل جهنم فرق دارند...

 ***

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشت
رود رفــت امـــا مســیر رفـتنــش را جـــا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کـــرد و ســر بر دامـن صحرا گذاشت
هــر کــه ویران کـــرد ویران شد در این آتش سرا
هیـــزم اول پـایـــه ی ســــوزاندن خـــود را نهــاد
اعتبـار ســـر بلنــدی در فـــروتـــن بــودن اســـت
چشــمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
مــــوج راز ســــر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صــدف هایی که بین ســـاحل و دریا گذاشت

 ***

مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم
بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
بـــــــه زبــــــان اورم ان را کــه تــمــنـــا دارم
چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده
لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم
بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی
ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟
چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم
خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم...

 ***

شـــعـــلـه انـفـــس و آتــــش‌زنــــه آفــــــاق اسـت
غــــم قـــــرار دل پــــــــرمشــــغله عشــــاق است
جــــام مــــي‌ نزد مـــن آورد و بـــر آن بوســـه زدم
آخــــــرين مــــرتبـــه مســت‌شــدن اخــلاق است
بيـــش از آن شــوق كــــه مــن بـا لب ساغر دارم
لب ســــاقـــي به دعـــاگويــي من مشتاق است
بـعـد يــك عــــمر قنــاعــــت دگــــــر آمــــوختــــه‌ام
عشق گنجي است كه افزوني‌اش از انفاق است
بـاد، مشـتــــي ورق از دفـــتـر عمـــــر آورده است
عشـــق ســرگــرمـــي سـوزاندن اين اوراق است

 ***

هــــــم دعـــا کـن گره از کار تو بگشايد عشق
هــــــم دعـــا کــــن گره تـازه نيــــفزايـد عشق
قـايقـــي در طلـــب مـــوج بــــه دريـــا پيوست
بايـــد از مــــرگ نترســـــيد ،اگـــــر بايد عشق
عــــاقــبـت راز دلــــم را بــــه لبــــانـــش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق
شـمع افــــروخــت و پــروانـــــه در آتش گل کرد
مــــي توان ســـوخت اگــر امـر بفرمايد عشق
پيلــــه ي عشق مـــن ابــــريشم تنهايي شد
شـمع حـق داشت، به پروانه نمي آيد عشق

 ***

بـــه نسـیـمـــی همه راه بــه هـــم مــــی ریزد
کـــی دل سـنگ تــو را آه بــه هـــم مــــی ریزد
ســنگ در برکـــــه مـــی اندازم و مــــی پندارم
بــا همیــن ســـنگ زدن ، مـاه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گـــاه مــــی مــانـد و نـاگـــاه بــه هــم می ریزد
انچــه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل بـــه یــک لـــحظه کــوتاه به هم می ریزد...

 ***

راز ایـــن داغ نـــه در سجـــده ی طولانـی ماست
بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست
شـادمـــانیم کـــــه در سنگــــدلی چـــون دیــــوار
بـــاز هــــم پنجـــره ای در دل سیمانی ماست...

 ***

پر شـــد آیینه از گـــل چینی
آه از ایــن جلوه های تزیینی
سکــه ی زندگــی دو رو دارد
گاه غمگین و گـاه غمگینــی
شاخه های همیشه بالایی
ریشه های همیشه پایینی
عاقبت مـــیهمان یک نفریم
مــرگ با طعم تلخ شیرینی

 ***

گـــــرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل! مهمان نوازی کــن کـــــه دیگر تاب نیست
بیــن مـــاهی های اقیانـــوس و ماهـــی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!...

 ***

وضـــع مـــا در گـــردش دنـیا چـــه فرقی می کند
زنـــدگی یا مــرگ، بعــد از ما چه فرقـی می کند
مـــاهـــــیـان روی خـــــاک و مــاهــــیـان روی آب
وقت مـــردن، ســـاحل و دریا چـه فرقی می کند
سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟...

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار فاضل نظری , | 6:15 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار فریدون توللی

 

معـرفت نیـست در ایــن معرفت آموختگان
ای خوشـــــا دولت دیــدار دل افـــروختگان
دلـــــــم از صحبت ایـن چرب زبانان بگرفت
بعد از این دست من و دامن لب دوختگان
عاقـــبت بر ســـر بازار فـــــریبم بفـــروخت
نـــاجوانــمردی ایـــن عـــاقبت انــدوختگان
شـرمشان باد زهنگــامه رسوایی خویش
این متـــاع شـــرف از وسوسه بفروختگان
یار دیـــرینه چنان خاطرم از کینه بسوخت
که بنــــــــالید به حالـــم دل کین توختگان
خوش بخندیــد رفیقان که درین صبح مراد
کهنـــه شد قصه ما تا به سحر سوختگان

*** 

عـــاشــق دلفســـرده ام آتش ِ جــان ِ من چه شد؟
ســـوز ِ درون ِ من چه شد شور ِ نهان ِ من چه شد؟
برده مـــرا کشـان کشــان ایـــــن دل ِ زار ِ خونفشان
تا دل ِ شهر ِ خامشــــان نام و نشان ِ من چه شد؟
جنگــــی ِ در شکستــه ام زار و نــــزار و خستـــه ام
بــا دل و دســت ِ بسـته ام تیغ ِ زبان ِ مـن چه شد؟
خــانه به کـــام ِ دزد و مــن بســـته لبی ، ز بیم ِ تن
بـر سـر ِ خلق انجمـــن شــور و فغان ِ مـن چه شد؟
بیـــنم و ، هــای و هـو کــنم خیــزم و جستجو کنـم
تـا بـه ستیــــزه رو کـــنم تیر و کــمان ِ من چه شد؟
رانــــده ی بی پناهیـــم رنجــــه ی بــــی گـــناهیم
در تب ِ ایـــن تباهیـــم شــادی ِ جان ِ من چه شد؟
دل هــمه ســاله ، زار ِ غم جان همه روزه در ستم
با همه تاج و تخت ِ جم ، فر ِ کیان ِ من چه شد؟...

 ***

چـون در شب ِ سـرد و تیره بارد
آن ابــــر ســـیه ز آســـــمان ها
در گوش ِ دلم ، چه دلکش افتد
آهـــنگ ِ خــروش ِ ناودان ها!...

 ***

گـــرانبار شـــد ، گـــوشــم از پـندهــــــا
بــــرآنم ، کــــــه تا بُگــــسلم بَنــدهـــــا
هر آن دل،که شد بسته ی دام ِ عشق
رهـــــایـــی نـیـــابــد بـــه تـــرفنــدهـــــا
پـرســــتنده ام بـر تـو ، ای خـانــه سوز
کــــجا تـرســـم ، از شـــرم ِ پیـوند هــا
ز تنهـــــایـیـــم ، بــاغ ِ دل تیــــره بــــود
تـو جــــانش دمـــیده بـــه لبخند ها ...
مــــرا بنـدگــــی بیــن و در ســـایه گـیر
کـــه شرط است ، لطف از خداوندهــــا
تـــو نور ِ دلــــی ، ای فــــروزنده بخـــت
کـــه بـــازت نجــــویــــم هــمانــندهــــا
خوش آندم ،که افشانمت جان به پای
چـــو بر گـــــونــه ی آذر ، اســـپند هــا

 ***

تـرســم ز فــرط شعــبده، چندان خرت کنند
تــا داســـتان عشـــق وطـــن بــــاورت کنند
من، رفتم از چنین ره و دیدم سزای خویش
بس کــن تو، ورنه خـاک وطن بر سرت کنند
گـــیرم، ز دست چـــــون تو نخیـــزد خیانتی
خدمت مکـــن، که رنجه به صد کیفرت کنند
گـــــر واکنـــد حصـــار قزل قلـــع لب به گفت
گویــد چــه پیش چشم تو با همسرت کنند
بر زنـــده باد گــفتن ِ این خلــق ِ خوش گریز
دل بر منـــه، کــــه یـک تنه در سنگرت کنند
پتــک اوفـــتاده در کــف ضحـــاک و این گروه
خواهـــان کــــه کــــــــاوه ی آهنگـــرت کنند

 ***

ای داد ! چهــــر عمـــر غبـــار ِ زمــــان گرفت
خــورشیــد ِ عشــق تیرگــی ِ جاودان گرفت
مـــوی ِ سپیــــد پرچــم ِ تسلیــم بـرکـشیــد
دیــدار ِ مـــرگ ، تیـــر ِ ستیــز از کمان گرفت
دست ِ فســوس ، بر ســر ِ امــواج ِ خاطرات
بس عشق های ِ مرده که از هر کران گرفت
ایمـان شکســت و زین قفس تیره مرغ بخت
شـــادان گشــود بــال و ره ِ آشیـــان گـرفت
پای ِ امیــــد ، پیشــــرو ِ کـــــاروان ِ عــمــــر
آزرده شـــد ز راه و دل از کــــاروان گرفت ...

 ***

دوش ، از دل ِ شـــوریده سـراغی نگرفتی
بر سینه ، غمی هشتی و داغی نگرفتی
ای چشـــم و چـراغ ِ شب ِ تاریک ِ فریدون
افتــادم و دستـــم بــــه چراغـــی نگرفتی
پاییـــز ِ دل انگیـــز ِ سبکســایه ، گـذر کرد
بر کـــام ِ دلــم ، گوشــه ی باغی نگرفتی

 ***

مــــن آن پیـــر ِ پیمانه گیرم ، که نیست
تـــن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ مـــن
بـــه پنجاه و اند ، ایــــن گــــرانباده جام
فلــــک هشــــته ، بر دست ِ لرزان ِ من
حــــریفان بـــه لبخــــند و من در هراس
هراســی ، کـــه آتـــش زنـــد جان ِ من
مـن ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ
کـــه هیــــچ است ، آغــــاز و پایان ِ من
هـمان به ، کــــه پیمانه کوبم به سنگ
کـــه آغوش ِ مـــرگ است ، درمان ِ من

 ***

در غــــزل ، هــر واژه را از " گفـــت ِ مردم " راه نیست
هـــر کــــه زین آیین گــــریزد ، جز تنی گمراه نیست !
واژه اینجـــا ، زبـــده الماســـی بـــود بـــا صــــد تراش
آن کــه چون آیینه ، رویش تیـــــره بـا هــر آه نیست !
مدح کـــس زین نغمه بیرون کن ، که آن فرزانه گفت :
" عرصه ی شطرنج ِ رندان را مجال ِ شاه نیست! "...

 ***

خـــون مـــی‌خـورم چـو غـنـچــه کــه جــز بــاد
در ایــــن زمـانـه مـحـــــرم پـیــغــام راز نیست
آواره‌گــــــــــــرد وادی تـــــــشــــــــویـــــــش را
آن قـبـله‌ای که مـی‌طـلـبـی در حـجـاز نیست
راهـــی کـــه سـر بـه درگـه مـقصود مـی‌نـهـد
صــد عمــر اگـــر در آن به سـر آید دراز نیست

 ***

دل نهــــادن بر پشیـــمــــانی چـه سود؟
کـــــان پشیـــمان سوز ِ مهرافزا گـذشت
نــازنیــــنا! ســـرگــــــرانــــی تــا بچـــند؟
تــا بـجـنبــی ، روزگـــار از مـــا گـــذشت
ســـایـــه، بــر دامــــان ِ مــغرب پا کشید
آفـتــاب، از ســیـنـه ی صحـــرا گـــذشت
تــا تــو پــل ها بـنــــدی از فــــرزانـگــــی
ایـــن دل ِ دیـــوانــه ، از دریا گـــذشت...
یـــا هـــــــزاران رازت از بــیــــــــداد ِ عمر
در نگــــارین جـــامه، نـاپیـــدا گـــذشت!
مـــرگـــت، آخِـــر در کشــد زیـن پرده نیز
وای از آن زیـبــا، کــــه نـازیـبــا گـــذشت
تا درین شـش روزه، ما را مهلتـی است
خــوش نباشـــد، از دل ِ شیـــدا گذشت
داد ِ خـــود بســتان و، داد ِ مـــن ببخش
ای که عمرت جمله در سودا گذشت!...
ای خـــوش آن دانـــا ، کـــه در پایان ِ راه
خنـــد خنـــدان ، با دل ِ رســـوا گـذشت

 ***

ای دل ! هـــوای گـــرم ِ گـــریزت ز خانـــه چیست؟
وین نوش و ناز و مستــی و شور ِ شبانه چیست؟
خـون مــی چکـــــد ز شعـــر ِ تـب افروز ِ دلکــشت
گـــر خود نه عاشقی ، سخن ِ عاشقانه چیست؟
دیگــــر بـــه خیــــره ، دعــــوی ِ افســـردگـی مکن
این آتشت که مـــی کشد از جــان زبانه چیست؟
انـــدیشه ســـوز ِ جلــــوه ی آن یـــار ِ مهــوشــی
ور نیست ؟ دست ِ گرم ِ غمت زیر ِ چانه چیست؟
راهــــم مــــزن بـــه تلـــخـــی ِ انـکــــار ِ پــرفریــب
شــوریده ای ، نهفتن ِ چندین فسانه چیست؟...

 ***

تـا بازگـــشت ِ مــا همـــه باشـــد به سوی ِ تـو
مــا ، از تـویـیــــم و ، آیـــــنه پـــــرداز ِ روی ِ تـــو
خرم دمــی کــه چون پر ِ کاهی ، به دست ِ باد
زیــن خاکــــدان ِ تیـــره ، در افتـــم به کــوی ِ تو
از چشـــم ِ ســـر ،نهانی و بـر چشم ِ دل عیان
بیـچـــاره کـــوردل ، کـــه کــــند جستجوی ِ تو !
از ماست هر " بدی " که بدین عقل ِ چاره ساز
لــب تشنـــه ایم و بـاده ی مـــا ، در سبوی ِ تو
انــدیشه گـرم ِ حیرت و عشق ، اوفتاده مست
زان حلقـــه هــای ِ زلـــف ِ خوش ِ نافه بوی ِ تو
هر زاد و مرگ ما ، همه تا " بود " دیگری است
ریگـــی بــه جـــا نمانده و نماند ، بــه جوی ِ تو
بس خلـــیل ِ پادشـــاه و گـــــدا ، کز زمانه رفت
تا در زمـــانه تـــازه شــــود ، گـــفتگـــوی ِ تو...

 



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار فریدون توللی , | 6:9 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

 

 

 

 

گزیده اشعار معینی کرمانشاهی

 

نــــــدارم چشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازيهــــا
من يكـرنگ بيزارم، از اين نيـــرنگ بازيها
زرنگـــي، نارفيقــــــا! نيست اين، چون باز شد دستت
رفيقــان را زپا افكـــندن و گـــردن فرازيها
تو چون كركس، به مشتي استخوان دلبستگي داري
بنــــازم هــــمت والاي بـاز و بي نيازيها
به ميـــــداني كـــــه مـي بنـــدد پاي شهســـــواران را
تو طفل هرزه پو، بايد كني اين تركتازيها
تو ظاهــــرساز و من حقگـــو، ندارد غيــر از اين حاصل
من و از كس بريدنها، تو و ناكس نوازيها

 ***

مـن كـه مشغولم بكاردل ، چه تدبيري مرا
منكــــه بيــــزارم ز كــــارگــل ، چه تزويري مرا
منكه سيرابم چنين از چشمه ي جوشان عشق
خلق اگــــر با مــن نمي جوشد ، چـه تاثيري مرا
منكـــه با چشــــم حقارت عالمي را بنگــــــرم
سنگ اگر بر سر بكوبندم ، چه تاثيري مرا...

 ***

ســــايـــه بي ادبـــــي خيمـــــــــه چو زد بر سـر مـــــا
خــارهــــا رســـت ز گــــلـــــزار ادب پـــــــــرور مــــــا
دلــــقكان تكـــــيه چــــــو بر مسند ساقي بزدند
پــــر شـــــد از بـاده آلـوده به سم ساغر مــا
بسكه با صورت حق سيرت باطل ديديم
جلوه نور خدا هم نشود باور مـا...

 ***

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامــــه پاکـــی دگــر وپاکی دامان دگر است
کــــس ندیدیم کـــــه انکــــار کــــــــند وجدان را
حــــرف وجــــــدان دگـــر و گوهر وجدان دگـر است
کــــس دهـــان را به ثناگـــــویی شیــــطان نگــشود
نفــــی شیطان دگــــر و طاعت شیـــــطان دگــــر است
کـــس نگــــفته است ونگـــــوید کــــــه دد ودیــــو شویــــد
نقــــش انســـــان دگــــــر ومعنــــــی انســــان دگـر است
کــــس نیامـــــد کــــــه ستایــــد ستــــم وتفرقــــــــه را
سخـــن از عـــدل دگـــــــر ، قصه احسان دگــر است
هــــــرکـــــــه دیدم بخدمت کــــمری بست بعهــــد
مــــرد پیمان دگــــــر وبستـــــن پیمان دگر است
هــــرکــــه دیدیــــم بحفظ گـــــله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است...

 ***

از نـــدامــــت ســــوختــــم ، يا رب گــــناهـــــم را ببخــــش
مـــو سپيـــد از غـــــم شـــدم،روي سياهــــم را ببخــش
ظلـــم را نشناختــــم ، ظالــــم ندانستم كـــه كــيست
گـــوشه چشــــمي باز كـــردم ،اشتباهـــم را ببخش
ابر رحــــمت را بفـــرما ، سايــــه اي آرد بــــه پيش
ايـــن ســـر بي ســـايبــــان بـي پناهم راببخش
از گـــــلويم گــــر صدايــــي نابجــــا آمـــد برون
توبه كـــردم، سينه پر اشـك وآهم را ببخش
خــــورشيد دگـــــر نـــور دلاويـــــز نـــــدارد
مــه پرتو مـــات هـــوس انگــــيز نــــدارد
در باد بهاري زبس آشوب خزان است
گـــل وحشتي از غـــارت پاييز ندارد

 ***

بـه پنـدار تــــو:
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديــــــده ام بيناست!
زيـانـــم گـــــــــوياست!
قفســــم طلاســـــــــــت!
به اين ارزد كه دلم تنهاست؟

 ***

آنكــــس كـــــه نــدارد هنـــر عشـــق و محبت
زو رحـــــــم مجوييد كه اين نيز ندارد
آلــــوده ام امــــا همــــه شب غـــرق مناجات
با دوست سخن اينهمه پرهيز ندارد
گــــيتي همه اويست و هم او هيچ بجز لطف
از وســـع نظـــر با مــــن ناچيز ندارد
عــاشـــق ز ســـر مستي اگـــر كــرد خطايي
معشــــــوق كه بحث گله آميز ندارد
ســر گـــــرمي بازار جهان داد و ستد هاست
آن وام خداييست كـــــــه واريز ندارد

 ***

ميگريم و مـي خندم ، ديوانه چنين بايد
ميــوزم وميسازم ، پـــــروانـــــه چنين بايد
مي كوبم ومــــي رقصم ، مـي نالم وميخوانم
در بـــزم جهــــان شـــــور، مســـتانه چنيآن بايد
مــــن اين همـــــــه شيدايــي ، دارم ز لـــب جامي
در دســـت تــــــو اي ســــاقي ، پيمانــه چنيـــــن بايد
خلــقــــم زپـــــي افـتـادنــــــد ، تا مســــت بگـــــــــيرندم
در صحــــبت بــــي عقـــــلان ، فرزانــــه چنين بــــايــــــــد
يكــــسو بـــــــردم عــــارف ، يكــــــسو كشــــدم عامي
بازيچــــــه ي هــــر دستــــــــي ، طفلانه چنين بايد
مــــوي تــــو و تســـــــــبيح شيخم ، بدر از ره برد
يا دام چــنان بايـــد ، يــا دانــــه چنيـــــــن بايـــد
بر تربت من جانا ، مستي كن ودست افشان
خنـديــدن بر دنيــــا ، رندانـــــه چنيــن بايد

 ***

مــــن چـه گـــــويم ، كـــــه راز دل مــــن پــــــــــي ببريد
ره بســـــر منــــزل شــــوريده دلان ، كــــــــــي ببريد
ســـــــاز آن ســــــوز نــــــدارد بنـــــالد بــــا مـــــــا
بهــــر تسكــــين دل ســـوختگـــــان ، ني ببريد
هر كجا محفل گرمي است كه رنگي خواهد
قدحي خون دل ما ، عوض مي ببريد...

 ***

من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيد
بهتـــر آنست كــــه اين قصه فراموش كنيد
عـــاشــقان را بگــــذاريــــــد بنالنـــد هـمـــــه
مصلحت نيســــت ، كه اين زمزمه خاموش كنيد
بعــــد مـــن ســـوگ مگـــيريد ، نيــــــرزد به خدا
بهر هر زرد رخي ، خويش سيه پوش كنيد...
سـخن ســــوختگـان طرح جنون مي ريزد
عاقلان ، گـــفته عشاق فراموش كنيد

 ***

مدار چرخ،به کجداریش نمی ارزد
دو روز عمر،به این خواریش نمی ارزد
سیـــاحت چمـــن عشــق،بهر طایر دل
بـــه خستگــــی و گرفتاریش نمی ارزد...
نـــوازش دل رنجیـــده ام مکــــن ای عشق
کـــه خشـــم یار به دلـــداریش نمــــــی ارزد
بـــه نقش ظاهـــر این زندگی،چه می کوشید
بنـــا شکــسته،بــــه گــــلکـــــاریش نمــــی ارزد
بگـــــو به یوســـف کــــنعان،عـــزیز مصــــر شــــدن
بـــــه کـــــــوری پـــــــدر و زاریــــــش نـــمـــــــی ارزد
در ایـــن زمــــانــه مــــــجـــوییــــد از کــــســـی یــاری
کـــــه خــــود بــــه مــــنت آن یاریــــــش نـــمـــــــی ارزد

 ***

مـــا وقار كـــوه را گاهي بكاهي ديده ايم
مــــا ورا آنچـــه مي بينيد ، گـــــاهي ديده ايم
سالك روشن دليم ، از گم شدن تشويش نيست
جـــــاي پاي دوست را ، در كـــــــــوره راهي ديده ايم
عــــاشق بـــــي پـا و ســـر شو ، چونكـــه بسيار از فلك
كـــــجرويها در بســـاط كــــج كـــــلاهي ديـــده ايـــــــم...
اي بدســـــت آورده قـــدرت ، كار خلق اسان مگــــير
عالمي در خون كشيدن ، ز اشتباهي ديده ايم
از نــواي بينوايان ، اينقـــــدر غافل مبـــــاش
بارهـــا تاثير صد آتش ، به آهي ديده ايم

 ***

ســــر درون ســـــینه بـــــردم تــــــــا بـبینـــــم خویــــــش را
طـعــــــــمه دنـــدان گـــــــرگ آز دیـــــــدم میـــــــــــــش را
هرکـــه از این خوان هستی جرعه نوش غفلت است
آخـــرش چـــون مــــن بجـــــان باید خریدن نیش را
پــــرتـــــوی در راهـــــم افکــــن، ای چراغ عافیت
تـــــا بجویــــــــم مقصـــــد افتـاده اندر پیش را
عمر سودا نیست، ای سوداگران خود پرست
بیشـتر جــــــو، بیشتــــر دارد زیـــان بیـــــش را
جــــان بـــــدر بـــرد آنکه سودای جهانداری نداشت
ای جـــــوان کـــــن گــــوش پنــــــد پیر خیر اندیش را
گـــــر ســــری آزاده میــــخواهـــی رهــــا کــــن زور و زر
ایــن تعلقهـــاست کــــافزون مــــی کــــند تشــــویش را...

 ***

حاجـــی تو حجـــازی شو ، من کـــــــــعبه در آغوشم
آن نـــــور کــــه مــــن بینم هــــــر کـــــور نمی بیند
این نامه که من دارم ، باز است و بسی خوانا
محروم نمی خواند ، مغرور نمی بیند...



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار معینی کرمانشاهی, | 6:0 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار نیما یوشیج

 

می تَراوَد مَهتاب
می درخشد شَب تاب،
نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک
غَمِ این خُفته ی چند
خواب در چشمِ تَرَم می شکند.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از رَهِ این سفرم می شکند... 

***

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را... 

 ***

من دلم سخت گرفته است از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار... 

 ***

فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ،
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!! 

 ***

زندگانی چه هوسناک است ، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس،حرف از خواستن بی ترس گفتن،شاد بودن!... 

 ***

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم 

 ***

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده كه : حيف كه چنين يكه بر شكفتي زود
لب گشادي كنون بدين هنگام
كه ز تو خاطري نيابد سود
گل زيباي من ولي مشكن
كور نشناسد از سفيد كبود
نشود كم ز من بدو گل گفت
نه به بي موقع آمدم پي جود
كم شود از كسي كه خفت و به راه
دير جنبيد و رخ به من ننمود
آن كه نشناخت قدر وقت درست
زيرا اين طاس لاجورد چه جست ؟ 

 ***

خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست... 

 ***

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟ 

 ***

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهاي نيمه زنده ز دور
همعنان گشته همزبان هستم

جاده اما ز همه کس خالي است
ريخته بر آوار آوار
اين منم به زندان شب تيره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم نیما یوشیج

 ***

از این راه شوم ،گرچه تاریک است
همه خارزار است و باریک است
ز تاریکیم بس خوش آید همی
که تا وقت کین از نظرها کمی... 

 ***

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ای پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ای سختی پریدن
گرفتن شر زشیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله الوند بر پشت
پس آنکه روی خار و خس دویدن
مرا آسانتر و خوشتر
بود زان
که بار منت دو نان کشیدن 

 ***

آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است

 



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار نیما یوشیج , | 5:55 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار خلیل الله خلیلی

 

الهی ! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهــــی
زهرسو بسته شـــــد درهای امید
کلیدی ، رخنه ئی ، راهی پناهی

 ***

زندگي در بردگي شرمندگي است
معنــي آزاد بودن زندگي است
ســر كه خـــم گردد به پاي ديگــران
بر تن مــــردان بــود بــار گـران
بندة حق در جهان آزاده است
مســت وي فارغ زجام و باده است

 ***

کشتند بشر را که سیاست این است
کردند جهان تبه که حکمت این اسـت
در کســوت خـــیرخواهی نــوع بشـــر
زادند چه فتنه ها که مهارت این است

 ***

گیرم که همه عیب و هجایـم گوینــد
از من چــه زدود
گـــیرم که همـــه راه ثنایــــم پوینـــد
بر من چــه فزود
آن شاخ شکوفه در چمن می خندد
بی منــت کــس
گلــــهای بهار از زمـــین می رویـــند
بی گفت و شنود

 ***

بداغ نامــرادی ســـوختــم ای اشـــک طوفانــــی
به تنگ آمد دلــــــم زين زندگی ای مرگ جولانی
در اين مکـــتب نميـــدانم چــه رمز مهملم يــارب
که نی معنی شدم، نی نامه و نی زيب عنوانی
از اين آزادگـــــی بهتر بود صد ره به چشــــم من
صــــدای شـــــيون زنجـــير و قــــيد کنج زندانــی
به هر وضعيکه گردون گشت کام من نشد حاصل
مگر اين شــــام غم را مرگ ســــازد صبح پايانی
جوانی سلب گشــت و حيف کآمال جوانی هــم
يکــــايک محو شــــد مانـــند اعـــلام پريشــــانی
زيک جو مــنت ايـــن ناکســـــان بردن بود بهــــتر
که بشکافم بمشکل صخره ســـنگی را بمژگانی
گناهــــم چيسـت، گردونم چــــــرا آزرده مـــيدارد
ازين کاســه گدا ديگر چه جســتم جز لب نانــی

 ***

ای غره به اینکه دهر فرمانبر توســت
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
ترســــم کــــــه ترا چــاکـر خود پندارد
آن مورچگان که رزقشان پیکر توست

 ***

با خلق نکو بزی که زیور این است
در آیینه جمال ، جوهـر این اســت
آن قطرهء اشـکی که بریزد بر خاک
بردار که گنج لعل و گوهر این است

 ***

نالــــه به دل شــــد گره، راه نیستان کجاست؟
سینه به‌ من شد قفس،طرف بیابان کجاست؟
در تــف ایــن بـادیــه، ســــوخـت ســـراپـا تـنـم
مــزرعم آتـش گرفت، نـم‌نـم باران کـــجاســت؟
خــــوب و بـــد زندگــــی، بر ســـر هــم ریخـتند
تا کنـــد از هـــم جدا، بازوی دهقان کجاسـت؟
در تـَف ایــــن بادیــه، ســـــوخت ســـراپا تنــم
مزرعــــم آتـــش گرفت، نم‌نم باران کـجاسـت؟
اشــــک در آبم نشــــانــد، آه به بـادم ســــپرد
عقل به بندم فكند، رخنه‌ی زندان کجاست؟...

 ***

اگــــــر دانـــــی زبــن اخـتــــران را
شـــبانه بشــنوی راز جهـــــان را
سکوت شب به صد آهنگ خواند
به گوشت قصه های آســـمان را

 ***

راه خــــود رو کــــه دیگــران رفتن
نه چنـــان رو که دیگــــران رفتنـد
بــه تــو دادنــــد چون نگــاه نوین
جســــتجو کـــن بجــو راه نویــن
آنچـــه رفتند رفتگـــان در ســـال
شوند اکنون به یک سـحر پامال
گــر کمی سـر به خود فرود آریم
راه دشــوار پـیــش رود داریـــــم
طــی این راه مرد مــــی خواهد
عقل گردون نور د می خواهد...
راه دور اســت پیــش بایــد رفت
لیــک با پـای خویـــش باید رفت
گـر نه این ره به خــود بری پایان
می برندت کشان کشـان دگران
می برند آ نچـنان که خواهــانند
مـی کنند آنچـــــه در پی آنند...
رفت عصری که گفت شیخ اجل
رهبـــر رهروان به علــم و عمـل
ســـعدی افتـــاده اســت و آزاده
کــــس نیــایـد به جنگ افـتــاده
در جهانـــی کــه ما زنیــــم قدم
مـــرگ و افتادگــــــی بــود تــوام
کـــرکــــسـان زمــانــه بیــدارنــد
هـــر چـــه افــــتاده زود بــردارند
هــــرکه افتـــاده پایــــمال شـود
مـــعــرض ذلـــت و زوال شــــود

 ***

هر صبح که کردیم به غم شام گذشت
هــــر جـــور که دیـــدیم ز ایــام گذشت
آلام اگـــــر دســــت زمــا بـاز نداشت
مـا پیــر شــــدیم و درک آلام گــذشــت

 ***

ســــرمایهء عیش،صــحبت یـاران است
دشـــواری مــــرگ،دوری ایشــان است
چـــون در دل خــــاک نیز یـــاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

 ***

مـــقصد ز نماز مــــا صف آراســــتن اســـت
یــا دل زغــبـــار شـــرک پیــــراســـتن است
چون نیست حضور ، دل چوبوزینه چه سود
زین خفتن و خم گشتن و برخاستن است؟

 ***

هر کس که چو مرد کار خود داد انجام
نـــامرد صفت نمی کشــــد ناز لئــــام
در سینه ی روزگار زن پنجه چو شــیر
تا پشـــت تو بر خــــاک نمــــالد ایـــام

 ***

قــلم در پنــجة من نخلِ ســـرما خـــرده را ماند
دوات از خشــــک مــغزي ها دهانِ مرده را ماند
نه پيـــوندي به ديــروزي نه امــيدي به فردائــي
دل بـــي حاصل من شـــهر طـوفان برده را ماند
تکانـــي هــــم نخورد از آهِ آتشـــبارِِ مظـــلومان
دلِ سختِ ستمگر سـنگِ پيکان خورده را مـاند
گـــل عشـــــقم که بود از نـــوبهار آرزو خنـــدان
کنــون در پــاي جـــانان غنچــــة پـژمرده را ماند
ســــر بيدرد کز شــتور تمــــنا نيســـتش بهــره
بشـــاخ زنـــدگــــانـي ميـتتوة افســـرده را ماند
ز بس در هر چه ديدم داشت رنگِ رنج و آزاري
جهان در چشــم من يکســــر دل آزرده را ماند

 ***

آتشــــي از جـــنگ افـــروزند هـــر دم در جهان
اين سياست پيشگان شوم با افكار خويش
پيـــش مــا از آشـــتـــي لافنـــد اما در كميـــن
گرمتــــر ســـــازند هر دم عــرصه پيكار خويش
ظالـــمان راگــــــنج گوهركي كند قانع كه خوك
گر به گلشن جا كند جويد همان مردارخويش

 ***

پیران که چنین مقــام و حرمــــت دارند
زان نیست که یـک دو دم قـدامت دارند
این حرمت از آن است که آنها دو نفس
در رفـــــتن از ین خرابه ســــبقت دارند

 ***

گــر علت مرگ را دوا مــــی کردند
گــر چارهء این نوع دوپا میــــکردند
می دیدی کاین جماعت تیره نهاد
بر روی زمین چه فتنه ها میکردند

 ***

کـــى باشـــــد و کـــى که باز آیم سویت
چون ســــرمه کشم به دیده خاک کویت
تو چون گل خندان شوى از شادى و من
پــــــــروانه صفت کنــــم دمـــــادم بویــت



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار خلیل الله خلیلی , | 3:56 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار خلیل جوادی

 

معنی حمد را نمی دانیـم
و نمـاز غفیـله می خوانیـم
بسکه در گوشه ای دعا خواندیم
کاروان پیش راند و مـا ماندیم...

 ***

رفیق قـــــافـله پنهــــان نمـــوده خنجر تزویر
که روی گـرده ی من چشم عبرتی بگشاید
زبـــــــان شکوه که آبستن است داغ دلم را
چگـــونه می شود از ســوز درد شعله نزاید
چه شد صلابت طوفان ،خدای نوح کجا رفت
کـه گــــرد فاجعه از روزگــــــار مــــــا بزداید

 ***

خواستم چیزی بگویم دیر شد
واژه هایم طعــمه ی تکفیـر شـد
قصه ی نا گفته بسیار است باز
دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
دستها را باز در شبـــهای ســـرد
ها کنید ای کودکان دوره گـرد
مژدگانی ای خیابان خوابها
می رسد ته مانده ی بشقابـها
سر به لاک خویش بردیم ای دریغ
نان به نرخ روز خوردیم ای دریغ
قصّـه هــای خوب رفت از یادها
بی خبر مـــاند یم از بـــنیادها
صحبت از عدل و عدالت نابجاست
سـود در بازار ابن الو قــتهاست

گفته ام من دردها را بارهـا
خسته ام خسته از این تکرارها 
ای که می آیدصدای گریه ات
نیمه شـــبها از پس د یوار ها
گـیر خواهد کــــرد روزی روزیت
در گلوی مــال مـردم خوارهـا
من بــه در گفتم ولیکن بشنو ند
نکته ها را مـو به مو دیوارها

 ***

چه کسی طعنه زد سیاوش را ؟
چـــه کسی بر فروخت آتش را؟
ما که سهراب را کفن کــــردیم
خود خیانت به خویشتن کردیم
چــه سر انجام نـاخـوشی دارد
آنکه رسم پســر کُشی دارد
مــــا همه در میـــان مـردابیم
فاجعه سر رسید و در خوابیم
مرد میدان این کشاکش کـو ؟
غیــــرت بازوان آرش کـو؟

 ***

ای آب ندیـده هــا و آبی شده هــا
بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جــانبـــازانید
ای بر سر سفره آفتابی شده هـا

 ***

من غیــــرت بازوان آرش بــــودم
باپنجه ی مرگ در کشاکش بودم
ای مدعیان گرم چه کاری بودیــد
آن روز کــه من مـیان آتش بـودم

 ***

در ره عشق مرام دگـری می بـاید
سر پــر شـــور و دل شعله وری می بـــاید
عیب پروانـه نگویید که در آتش رفت
شرط عشق است که بر جـان شرری می باید
عافیت آفت جان است ، جنونا مددی
رهـــــرو دشت بلارا خطـــری می بـاید
خانه ی دوست به قاف است، بلند است، بلند
بهر پرواز چــو عنقـای پری می باید
عـــاشقان هستی خـــود پیشکش او کـــردند
دست خالی نتـــوان رفت سری می بـــاید
وهم خامیست امان نامه بگیرد سقا
شمس را در همه دوران قمـــــری می بـــاید
آسمان ، از چـه نشستی به تمـاشا آن روز
تا ابـد چشم تــورا پلک تری می باید

 ***

از موج خیز حـــادثه مـــارا گـــزیــر نیست
اینجــا کسی به فکـر صغیر و کبیر نیست
از بیم آن که بـــــــــاد ، مبـــــادا تبر شود
بید کنـــار بــاغچه هم سر به زیـر نیست
خود خواهی و ریا به که خیرات می کنند؟
از این جهات هیچ کس اینجـا فقیر نیست
چــــاقـــو کشـان شهر بـریدند بــــارهـــا
گوش کـــر مرا کـــه نصیحت پذیـر نیست
باید شبی به بیشه ی شیران سفـر کنم
مداحی شغـال که در شـان شیـر نیست

 ***

چنـان حکایت نـــــان طـــاق کرد طاقت مارا
که بی جدال شکستند استقــــامت مــــارا
و دستمان که تهی بــــود مــاند بر سر زانو
کـــه روز گــــــــار پذیرا نشد صداقت مــارا
غرور زخمی من بی قرار می شود امشب
به گوش بـــــــاد بخوانند اگــر حکایت مـــارا
به چند ریشه ی زائد شدیم زاهد و مویی
به بــــاد داد ز بی ریشگی اصـالت مــــارا
ز قطره ای که به بامی چکیده بود شنیدم
که آسمان خدا می کشد خجـــالت مــــارا
به گـــــرد بـــــاد بگویید بی امـــان بشتابد
به خـــود بپیچد و بالا بَــرَد شکایت مــــارا
هراسناکم از آن لحظه ای که روز قیامت
به خشم دور بریزند بــــــار طــــاعت مارا
و مطربان جهنم به زخمه هــای مکافات
به شعله ای بنوازند ساز قـــــامت مـارا

 ***

جهنم خُلق تنگ و خــوی زشت است
بخند ای غنچــه تـــا اردیبهشت است
شراب و شــعر و عشق و ســاز و آواز
به هر جا جمع شد آنجا بهشت است

 ***

لبخندت از بلـــــور باید بــــــــاشد
چشمت دریــــــای نور باید بـاشد
اصلا می دانی این همه زیبـایی
از نـــا محرم به دور بـــاید باشد ؟

 ***

یک ثـانیه گرم و چند ساعت سردی
هی می روی و دوباره بر می گردی
بــــا آمـدن تــــو اشک هـم می آید
با این اوصـــاف ، عین دنـدان دردی

 ***

ماهی تو، که بربام شکوه آمده است
آیینه ز دستت به ستوه آمده است
خورشید اگر گرم تماشای تو نیست
دلگیر نشو ز پشت کـوه آمده است

 ***

این روزها که این همه کم فکر می کنیم
آیا به عشق و عاطفه هم فکر می کنیم؟
احســــاس را معامله کـــردیم بـــــا غذا
دیگـر فقط ، فقط به شکم فکر می کنیم
مـارا مجال درک قلم نیست ، بی گمـان
بسیارمان به ترک قلم فکـر می کنیم
وقتی همه برای پس از مرگ زنده ایم
هستی گذاشته،به عدم فکر می کنیم
شادی کنیم ، هیــزم خشک جهنمیم
از ترسمان به گریه و غم فکر می کنیم
افکار ما،به زعم شما،کفر مطلق است
گاهی اگر به لحظه و دم فکر می کنیم



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار خلیل جوادی , | 3:50 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار جلیل صفربیگی

 

جلیل صفر بیگی متولد ۱۳۵۲ ایلام دارای مدرک کارشناسی ریاضی و مسئول واحد ادبيات حوزه هنري استان ايلام هستند. شعرهای ایشان در قالب رباعی و شعر نو می باشد.

خلاقيت و كشف‌هاي ناب و زيبا در شعرهای عاشقانه و اجتماعي صفربيگي فراوان است،و رباعی های مذهبی ایشان بسیار دلنشین می باشد.

رباعی های صفربیگی در قالب رباعی با رباعی های شاعران قدیم متفاوت است،بطور مثال در کتاب "كم‌كم كلمه مي‌شوم"در اين مجموعه به رباعي‌هايي برمي‌خوريم كه ديگر تعريف رباعي و خصوصياتي كه در كتب قديم براي آن برشمرده‌اند، در مورد آنها صدق نمي‌كند. مانند رباعي هایی كه در هيچ‌كدام از مصراع‌هايش قافيه رعايت نشده است و تنها وزن رباعي دارد(۱) یا رباعی هایی كه سه مصراع كاملا و عينا شبيه هم دارد و تنها مصراع سوم، متفاوت است(۲) برای اولین بار در قالب رباعي،به كلمات عجيب و دور از ذهني مثل لئوناردو داوينچي و يا ژوكوند برمیخورید!(۳)


(۱)مي خواستم اين شعر رباعي باشد
اما چه كنم قافيه‌اش اندك بود
در دفتر سرنوشت من دست ببر
بين من و مرگ ويرگولي بگذار

(۲)دستور بده كه صندلي را بكشند
دستور بده كه صندلي را بكشند
ما منت مرگ را نخواهيم كشيد
دستور بده كه صندلي را بكشند!

(۳)اين قرمز تند را تو يادم دادي‌
موهاي بلوند را تو يادم دادي‌
انگار لئوناردو داوينچي هستم‌
لبخند ژوكوند را تو يادم دادي.

 

کتابهای جلیل صفربیگی:
واران ، چرا پرنده نباشم ، عاشقانه های یک زنبور کارگر ، او نویسی ، کم کم کلمه میشویم ، شکلکی برای مرگ ، انجیل به روایت جلیل ،سونات بلوط و ...

 

بر هر چه به غير عشق پا بگذاريد
دست دل خويش در حنا بگذاريد
عاشق بشويد، مردم! عاشق بشويد
يك نام خوش از خويش به جا بگذاريد 

 ***

یک عمر درون خویش تکرار شدم
در گوشه ای از خودم تلنبار شدم
گنجشک به خواب رفته بودم دیشب
امروز ولی کلاغ بیدار شدم 

 ***

خوب و بد اشتباه را بگذارید
شیطان و من و گناه را بگذارید
می‌خواهم از این به بعد، آدم باشم
لطفا سر من کلاه را بگذارید 

 ***

با عشق طلسم گرگ را میشکنیم
شب-این قفس سترگ-را میشکنیم
هرچند تبر به دوشمان نیست ولی
یک روز بت بزرگ را می شکنیم 

 ***

هر چند كه خسته ايم از اين حال نيا!
شرمنده! اگر ندارد اشكال نيا!
ما خط تمام نامه هامان كوفي است
آقاي گلم زبان من لال نيا! 

 ***

هر چند كه بيمار تو هستيم همه
ديوانه ي ديدار تو هستيم همه
بين خودمان بماند آقا عمري است
انگار طلب كار تو هستيم همه 

 ***

هر روز به ما اگر كه سر هم بزني
بر ريشه ي خواب ما تبر هم بزني
آقا تو كه خوب مي شناسي ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزني... 

 ***

يك عمر تو زخم هاي ما را بستي
هر روز كشيدي به سر ما دستي
شعبان كه به نيمه مي رسد آقا جان!
ما تازه به يادمان مي آيد هستي! 

 ***

هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي خواني
داريم ركورد كوفه را مي شكنيم 

*** 

فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر امان نامه خریدیم همه 

 ***

این سنگ خدایان که تبر می شکنند
روزی که بیایی از کمر می شکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم!
بت های بزرگ زودتر می شکنند 

 ***

در اوج یقین اگرچه تردیدی هست
در هر قفسی، کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب یعنی...
توی چمدان ماه، خورشیدی هست 

 ***

چندی است که سخت از خودم لبریزم
آن گونه که باید از خودم بگریزم
انگار که شیر آب هرزی هستم
چک چک چک چک به پای خود می ریزم 

 ***

در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم 

 ***

انگار همیشه جای یک تن خالی ست
این بار کسی نیست نه!اصلن خالی ست
یک نیمکت نشسته دارم در خود
جای دو نفر همیشه در من خالی ست 

 ***

این چشم دریده چشمه ی فریاد است
پژواک سکوت سنگ ها در باد است
با من به چه چیز زندگی خیره شده
این آینه ای که کور مادر زاد است؟ 

 ***

لنگه های چوبی در حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیر جیر می کنند
محکمند !
خوش به حالشان
که لنگه ی همند ..... 

 ***

تخمی از لانه بیرون می افتد
و می شکند
زندگی
بچه گنجشکی را غافلگیر می کند! 

 ***

از پل های زیادی پریده ام
در رودخانه های بسیاری غرق شده ام
بارها
شاخ به شاخ شده ام با زندگی
بارها
گلوله خورده ام
و بارها
مرده ام
عشق
از من یک بدل کار حرفه ای ساخته است 

 ***

پرواز چه لذتی دارد
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی 

 ***

مانند علفهای لب مردابیم
خوابیم و همیشه تا کمر در خوابیم
مرگ آمده است زندگی را بخورد
ما هم گاهی کرم سر قلابیم 

 ***

در حنجره هاي ما صدا را بفشار
صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار
تاريكي از اين قشنگ تر مي خواهي؟
اي مرگ بيا گلوي ما را بفشار

 

 

 



تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار جلیل صفر بیگی , | 3:25 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار حبیب یغمایی

 

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را 

***

خواجه در بند نقش ايوان است
خانه از پاي بست ويران است
در بحور عدم عروض افتاد
بحث ما ابلهان در اوزان است
فاعلاتن مفاعلن چه كني؟
شعر را طبع و ذوق ميزان است 

 ***

كس در اين خانه جاودان نزيد
ديو بيرون شود سليمان هم
بشكافد،پراكند، ريزد
بام ها، سقف ها و ايوان هم
نه همين خانه فقير فرو
اوفتد، بلكه قصر سلطان هم
بنماند زمين و آنچه در اوست
آسمان و آفتاب تابان هم
بشكافند و منفجر گردند
زهره و ماه و مهر و كيوان هم
مي شود در نوشته چون طومار
كوه ها، بحرها، بيابان هم
روزي اين دهر گشته است آغاز
روزي آخر رسد به پايان هم
اين خبرها همين، نه من گويم
در حديث آمده است و قرآن هم 

 ***

ايران عزيز خانه ماست
ميهن، وطن، آشيانه ماست
اين خانه شش هزار ساله
از ماست به موجب قباله
از كورش و اردشير و دارا
اين ملك رسيده است ما را... 

 ***

در ميان آفتاب گرم سوزان پاي لخت
ره سپردن تشنه لب، بي آب، تنها در كوير
گوشه ويرانه اي بي توشه افتادن مريض
ساختن بالين زخشت، از خاك گستردن سرير
سوختن از هجر ياري نوجوان يكدور عمر
ساختن با وصل زالي پيرتر از چرخ پير
با تشبهاي گوناگون شدن با دست غير
گاه ملت را وكيل و گاه دولت را وزير
هست آسانتر بعالي همتي كز بهر شغل
گردد از دون فطرت بالانشين منت پذير
جان سپارم برهت بينمت ارباردگر
تارخ و قامت زيباي توام در نظر است
درخم زلف تو آنگونه گرفتار شدم
من ترا از همه خوبان جهان خواهم و بس
هيچكس نيست خريدار تو چندان كه منم
اي بسا ديده و دل كزپي تست اما نيست
باد آنروز كه باديده نمناك تو دل
مهربانست و دلارام و وفادار حبيب 

 ***

عهد كردم كه جز از اين نكنم كاردگر
نتوانم نگرم قامت و رخسار دگر
كه نيفتاده در اين دام گرفتاردگر
گرچه باشند بخوبي چه تو بسياردگر
من بهاي تو شناسم نه خريدار دگر
دل بيدار دگر ديدة بيدار دگر
راز ميگفت و نبدحاجت گفتاردگر
نتواند بگزيند به از اين بار دگر 

 ***

امروز كه اي ستوده فرزند
هستي تو بر اين سرا خداوند
«غافل منشين نه وقت بازي است
وقت هنر است و سرفرازي است»
از پا منشين و جا نگه دار
گر سربدهي سرا نگهدار
اين پند شنو زخانه بر دوش
ورخانه بودخرابه مفروش 

 ***

دلم خواهد بدانسو پر بگیرم
نگار خویش را در بر بگیرم
بیندازم ز سر چادر نمازش
در آویزم به گیسوی درازش
بدوزم چشم بر جشم سیاهش
بخوانم راز عشق از هر نگاهش
در آویزم به بالای بلندش
فرو گیرم ز تن نیلی پرندش
نهم لب بر لب عنابی او
ببوسم گونه مهتابی او
سر او را نهم بر سینه خویش
بگویم غصه دیرینه خویش... 

 ***

من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
من نمی خواهم پی تشییع من خویشان من
خویش رااز کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
من نمی خواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمی خواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمی خواهم مرا آلودۀبهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمۀ نیران کنند
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند

 

 

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار حبیب یغمایی, | 6:49 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار عماد خراسانی

 

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست ... 

 ***

گرچه مستیم و خرابیم ، چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم ، غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر... 

 ***

عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد
شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد
شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد 

 ***

ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم
شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم
نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم 

 ***

برخیز تا پناه به میخانه ای بریم
دست ز عمر شسته به پیمانه ای بریم
مستانه گر که بر سر ما جام بشکنند
خوش تر که رنج صحبت فرزانه ای بریم
از چرخ شکوه ،قصه ی بیهوده گفتن است
دیوانگی است شکوه ای به دیوانه ای بریم
آن سان شدم ملول که گر وجه می رسد
این پنج روزه خانه به میخانه ای بریم
آنجا هم ار نشد که شوم ،همتم کجاست
چون جغد،آشیانه به ویرانه ای بریم 

 ***

چون زیر خاک تیره شدم یاد من بکن
هرجا که حلقه دیدی، دستی به گردنی
دانی که آگه است ز حال دل عماد
آن برزگر که آتشش افتد به خرمنی 

 ***

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد... 

 ***

چندی است تند، می گذریم از کنار هم
ظاهر خموش و سرد و نهان بیقرار هم
رخسار خود به سیلی می سرخ کرده ایم
چون لاله ایم هر دو بدل داغدار هم
او را غرور حسن و مرا طبع سربلند
دیری است وا گذاشته در انتظار هم...
چشم من و تو راز نهان فاش می کند
تا کی نهان کنیم غم آشکار هم
ای کاش آن کسان که بهشت آرزو کنند
عاشق شوند و با مه خود گفتگو کنند... 

 ***

گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو
کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
دنیا وفا ندارد و ایام اعتبار
عاشق نئیم و رند بخود گر جفا کنیم
فصل بهار میگذرد ای بهار من
باز آ که سوخت طاقت صبر و قرار من 

 ***

هر که جز پیمانه با من بست پیمانی، شکست
نیست بیجا گر که می بوسم لب پیمانه را
با وجود عشق از من عقل می خواهد فقیه
وای بر آنکس که بوسد دست این دیوانه را 

 ***

دوستت دارم و دانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم اين است كه چون ماه نو انگشت نمايي
ورنه غم نيست كه در عشق تو رسواي جهانم
دم به دم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دست و پايي نزنم خود ز كمندت نرهانم
سرپر شور مرا نه شبي اي دوست به دامان
تو شوي فتنه ساز دلم و سوز نهانم
ساز بشكسته ام و طائر پر بسته نگارا
عجبي نيست كه اين گونه غم افزاست فغانم
نكته عشق ز من پرس به يك بوسه كه داني
پير اين دير جهان مست كنم گر چه جوانم ...
گر ببيني تو هم آن چهره به روزم بنشيني
نيم شب مست چو بر تخت خيالت بنشانم
كه تو را ديد كه در حسرت ديدار دگر نيست
"آري آنجا كه عيان است چه حاجت به بيانم؟ 

 ***

مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید وجفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم ،داد مرا
غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید وپسندید وفرستاد مرا
در دلم ریخت بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانید،خدا داده غم آباد مرا
زندگی یک نفسم مایهء شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
ترسم از ضعف،پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد،زمانی کند آزاد مرا
آرزوی چمنم کم کمک از خاطر رفت
بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا
یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا 

 ***

هر چه خواهم که سر خویش کنم گرم به کاری
گل به چشمم گل آتش شود و باده بلایی...
هیچ کس نیست در این دشت مگر کوه که آن هم
انعکاس غم ما هست گرش هست صدایی...
ماکه رفتیم به دریای غم و باده ولی نیست
این همه جور سزای دل پرخون ز وفایی...
هر چه کردم که بدانم چه سبب گشت غمش را
نه من و نی دل و نی عقل رسیدیم به جایی... 

 *** 

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دمبدم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم...

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار عماد خراسانی, | 6:45 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار نظامی

 

ای همت هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به

ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
پیش تو گر بی سر و پای آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم
یارشو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره بیچاره‌گان
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بیکسی ما ببین
بر که پناهیم توئی بی‌نظیر
در که گریزیم توئی دستگیر
جز در تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو که خواهد نواخت
درگذر از جرم که خواننده‌ایم
چاره ما کن که پناهنده‌ایم 

 ***

خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدائی تو راست
پناه بلندی و پستی توئی
همه نیستند آنچه هستی توئی
همه آفریدست بالا و پست
توئی آفریننده‌ی هر چه هست
توئی برترین دانش‌آموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
چو شد حجتت بر خدائی درست
خرد داد بر تو گدائی نخست...
توئی کافریدی ز یک قطره آب
گهرهای روشن‌تر از آفتاب
تو آوردی از لطف جوهر پدید
به جوهر فروشان تو دادی کلید
نبارد هوا تا نگوئی ببار
زمین ناورد تا نگوئی ببار
جهانی بدین خوبی آراستی
برون زان که یاریگری خواستی..
ز گرمی و سردی و از خشک و تر
سرشتی به اندازه یکدیگر
چنان برکشیدی و بستی نگار
که به زان نیارد خرد در شمار
مهندس بسی جوید از رازشان
نداند که چون کردی آغازشان
نیاید ز ما جز نظر کردنی
دگر خفتنی باز یا خوردنی
زبان برگشودن به اقرار تو
نینگیختن علت کار تو
حسابی کزین بگذرد گمرهیست
ز راز تو اندیشه بی‌آگهیست 

 ***

خوشا روزگارا که دارد کسی
که بازار حرصش نباشد بسی
به قدر بسندش یساری بود
کند کاری ار مرد کاری بود
جهان می‌گذارد به خوشخوارگی
به اندازه دارد تک بارگی
نه بذلی که طوفان برآرد ز مال
نه صرفی که سختی درآرد به حال
همه سختی از بستگی لازمست
چو در بشکنی خانه پر هیزم است
چنان زی کزان زیستن سالیان
تو را سود و کس را نباشد زیان 

 ***

به هنگام سختی مشو ناامید
کز ابر سیه بارد آب سپید
در چاره‌سازی به خود در مبند
که بسیار تلخی بود سودمند
نفس به کز امید یاری دهد
که ایزد خود امیدواری دهد 

 ***

به هر مدتی گردش روزگار
ز طرزی دگر خواهد آموزگار
سرآهنگ پیشینه کج رو کند
نوائی دگر در جهان نو کند
به بازی درآید چو بازیگری
ز پرده برون آورد پیکری
بدان پیکر از راه افسونگری
کند مدتی خلق را دلبری
چو پیری در آن پیکر آرد شکست
جوان پیکری دیگر آرد بدست
بدینگونه بر نو خطان سخن
کند تازه پیرایه‌های کهن
زمان تا زمان خامه‌ی نخل بند
سر نخل دیگر برآرد بلند 

 ***

دلا تا بزرگی نیاری به دست
به جای بزرگان نشاید نشست
بزرگیت باید در این دسترس
به یاد بزرگان برآور نفس
سخن تا نپرسند لب بسته دار
گهر نشکنی تیشه آهسته‌دار
نپرسیده هر کو سخن یاد کرد
همه گفته خویش را باد کرد
به بی دیده نتوان نمودن چراغ
که جز دیده را دل نخواهد به باغ
سخن گفتن آنگه بود سودمند
کز آن گفتن آوازه گردد بلند... 

 ***

فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است
اگر بی‌عشق بودی جان عالم
که بودی زنده در دوران عالم
کسی کز عشق خالی شد فسردست
کرش صد جان بود بی‌عشق مردست
نروید تخم کس بی‌دانه عشق
کس ایمن نیست جز در خانه عشق
ز سوز عشق بهتر در جهان چیست
که بی او گل نخندید ابر نگریست
شنیدم عاشقی را بود مستی
و از آنجا خاست اول بت‌پرستی
اگر عشق اوفتد در سینه سنگ
به معشوقی زند در گوهری چنگ
که مغناطیس اگر عاشق نبودی
بدان شوق آهنی را چون ربودی
و گر عشقی نبودی بر گذرگاه
نبودی کهربا جوینده کاه
بسی سنگ و بسی گوهر بجایند
نه آهن را نه که را می‌ربایند
هران جوهر که هستند از عدد بیش
همه دارند میل مرکز خویش 

 ***

در عشق چه جای بیم تیغ است
تیغ از سر عاشقان دریغ است
عاشق ز نهیب جان نترسد
جانان طلب از جهان نترسد... 

 ***

بیا ساقی آن می نشان ده مرا
از آن داروی بیهشان ده مرا
بدان داروی تلخ بیهش کنم
مگر خویشتن را فراموش کنم 

 ***

بیا ساقی از سر بنه خواب را
می ناب ده عاشق ناب را
میی گو چو آب زلال آمده است
بهر چار مذهب حلال آمده است 

 ***

آن پیر خری که می‌کشد بار
تا جانش هست می‌کند کار
آسودگی آنگهی پذیرد
کز زیستن چنین بمیرد ... 

 ***

کبکی به دهن گرفت موری
می‌کرد بر آن ضعیف زوری
زد قهقهه مور بیکرانی
کی کبک تو این چنین ندانی
شد کبک دری ز قهقهه سست
کاین پیشه من نه پیشه تست
چون قهقهه کرد کبک حالی
منقار زمور کرد خالی
هر قهقهه کاین چنین زند مرد
شک نه که شکوه ازو شود فرد
خنده که نه در مقام خویش است
در خورد هزار گریه بیش است... 

 ***

خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه‌ای بر ما نوشتی
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگزاریم خدمت تا توانیم
تو با چندان عنایت‌ها که داری
ضعیفان را کجا ضایع گذاری
بدین امیدهای شاخ در شاخ
کرم‌های تو ما را کرد گستاخ
و گرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی تراشیم
بیامرز از عطای خویش ما را
کرامت کن لقای خویش ما را
من آن خاکم که مغزم دانه تست
بدین شمعی دلم پروانه تست
توئی کاول ز خاکم آفریدی
به فضلم زافرینش بر گزیدی
چو روی افروختی چشمم برافروز
چو نعمت دادیم شکرم در آموز 

 ***

بزرگا بزرگی دها بی کسم
توئی یاوری بخش و یاری رسم
نیاوردم از خانه چیزی نخست
تو دادی همه چیز من چیز توست
عقوبت مکن عذر خواه آمدم
به درگاه تو روسیاه آمدم
سیاه مرا همه تو گردان سپید
مگردانم از درگهت ناامید
سرشت مرا که آفریدی ز خاک
سرشته تو کردی به ناپاک و پاک
خداوند مائی و ما بنده‌ایم
به نیروی تو یک به یک زنده‌ایم
هر آنچ آفریده است بیننده را
نشان میدهند آفریننده را



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار نظامی, | 6:42 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار محمدرضا عبدالملکیان

 

جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟... 

***

دوباره این سوال را از هم می پرسیم
مگر ما برای ماهی ها چکار کرده ایم
که این همه قلاب می اندازیم
در آب؟!

 ***

حالا که آمده ای
چترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمی بارد 

 ***

زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا 

 ***

با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود 

 ***

دل روشنی دارم ای عشق!
صدایم کن از هرچه می توانی....
صدا کن مرا از صدف های باران،
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن،
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟
مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟
من از آشنایان احساس آبم!
همسایه ام مهربانیست! ...
من نمی دانم تو را آن سان که باید گفت!!!
من نمی گویم!!
از تو گفتن پای دل درگِل، بالهای شعر من در بَند!!!
من نمی گویم!!
خیل باران های باد آور که می بارند و می پویند و می جویند می گویند:
تا نفس باقیست زیبا، فرصت چشمت تماشاییست!!! 

 ***

چقدر آئینه تاریک است!
چقدر گم شده بودم،
چقدر بی حاصل!
چقدر باور باران مرا نباریده است!
چقدر دور شدم از اشاره ی خورشید،
چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است!!
کجا تمام شدم از عبور نیلوفر؟؟
کجا شکفتن دل آخرین نفس را زد؟؟
چراغ در کف من بود!
چگونه سرعت ماشین مرا ز من دزدید؟؟
چگونه هیچ نگفتم؟؟
چگونه تن دادم؟؟؟
چقدر شیوه ی خواهش مچاله ام کرده است!!!!
چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت!!
و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست!!
و چشم های من از اضطراب گنجشکان چقدر فاصله دارد!!
چقدر بیگانه است!!
همیشه عاطفه می ترسید،
چفدر سفره ی تزویر رنگ در رنگ است!! ... 

 ***

اهل آبادی همشیه مثل درختند،
به غیر سبز نمی گویند،
مدام می بخشند!
و اهل آبادی هنوز می دانند چقدر بذر کبوتر هست، چگونه باید کاشت!!... 

 ***

مهربانی را بیاموزیم
فرصت آیینه ها در پشت در مانده است
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
می شود در عصر آهن
آشناتر شد
سایبان از بید مجنون٬
روشنی از عشق
می شود جشنی فراهم کرد
می شود در معنی یک گل شناور شد
مهربانی را بیاموزیم
موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران٬یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است
موسم نیلوفران یعنی
یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی
می شود برخاست در باران
دست در دست نجیب مهربانی
می شود در کوچه های شهر جاری شد
می شود با فرصت آیینه ها آمیخت
با نگاهی
با نفس های نگاهی
می شود سرشار از رازی بهاری شد... 

***

ببخشای بر من اگر ارغوان را نفهمیده چیدم!!
اگر روی لبخند یک بوته آتش کشیدم!!
اگر سنگ را دیدم اما،
در آئین احساس و آواز گنجشک نفس های سبزینه را حس نکردم!!
اگرماشه را دیدم اما هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد!! ...چرا روشنی را ندیدم؟؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند؟؟...



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار محمد رضا عبدالملکیان, | 6:38 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار ایرج جنتی عطائی

 

تو اگر میداستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهائی 

 ***

شب آشیان شبزده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست 

 ***

تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
- تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت ... 

 ***

بگذار سربازان
بچه ها را
تیرباران کنند
که هر فرمانِ “آتش”
اعتراف به
حضورِ ظلمت است ... 

 ***

برای من که در بندم
چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری
فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم
به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی
شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق
کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی
گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم
از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی
به باغ خشک بی باران... 

 ***

با توام ، با تو که دستت
دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت
معنی آواز رنجه
اگه یخ باد ستمگر
پی قتل عام برگه
اگه این باغ برهنه
باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل
رنگ بی پناهی ماست
دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست
رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس
که شکست یک شقایق
مرگ باغ ، مرگ بهار نیست 

 ***

شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد
ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد
حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد
برای رند در به در ، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد...

 ***

ضیافت های عاشق را
خوشا بخشش ، خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق
برای گم شدن در یار
چه دریایی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیر آب
خوشا عشق و
خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن
خوشا از عاشقی مردن
اگر خوابم اگر بیدار
اگر مستم اگر هوشیار
مرا یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یار
تو ای خاتون خواب من
من تن خسته را دریاب...

 ***

به خاطر آور ، که آن شب به برم
گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم 

 ***

تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر ... 

 ***

برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن... 

 ***

تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن
یک سقف پا برجا
محکم تر از آهن
سقفی که تن پوش هراس ما باشه
تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف اینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل
از شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تو
میگم و دوباره می گم
زندگیمو زیر این سقف
با تو اندازه می گیرم
گم می شم تو معنی تو
معنی تازه می گیرم ... 

 ***

تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هر جا که باشی
قاصد شکفتنی ... 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار ایرج جنتی عطائی , | 6:34 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

گزیده اشعار رودکی

 

گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مردی 

 ***

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود 

 ***

با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی 

 ***

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل

 ***

در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم 

 ***

ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو
وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! 

 ***

از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی‌قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی! 

 ***

چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام
طالع به کفم یکی نینداخت کجه 

 ***

در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست! 

 ***

با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟ 

 ***

جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟ 

 ***

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد
هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد

 ***

جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند 

 ***

در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار رودکی , | 6:32 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار وحشی بافقی

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید... 

***

دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم...
شیریم سر از منت ساطور کشیده
قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم
پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد
هر چند که چون شمع سراپای زبانیم
هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

 ***

شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند 

 ***

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم 

 ***

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است... 

 ***

سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست
هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای
درد محبت است که درمان پذیر نیست... 

 ***

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست... 

 ***

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است... 

 ***

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد 

 ***

چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه‌ی گلزار دگر باشم به 

 ***

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به سد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ، برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود 

 ***

یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری‌ست مبادا که ببازی خود را 

 ***

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد 

*** 

جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد
رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد
آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد
گر یار خبردار شود از غم عاشق
جوری که به این قوم روا داشت ندارد
وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست
کان گوشه‌ی چشمی که به ما داشت ندارد

 ***

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد 

 ***

پیوستن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست
از غایت تلخیی که در هجران است 

 ***

المنة لله که ندارم زر و سیمی
کز بخل خسیسی شوم ، از حرص لیمی
شغلی نه که تا غیر برد مایده خلد
باید ز پی جان خود افروخت جحیمی
نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان
نی بسته‌ی امیدی و نی خسته‌ی بیمی
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشه‌ی نان بس بود و پاره گلیمی...

***

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ 

 ***

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را 

 ***

طی زمان کن ای فلک ، مژده‌ی وصل یار را
پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را
هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن
ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را ... 

 ***

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را... 

 ***

خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را
خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است
قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را
گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را
می ز رطل عشق خوردن کار هر بی ظرف نیست
وحشیی باید که بر لب گیرد این پیمانه را



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار وحشی بافقی, | 6:26 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

 

 

گزیده اشعار حسین پناهی

 

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم 

***

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت... 

 ***

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... 

 ***

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... 

 ***

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟ 

 ***

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! 

 ***

ما چيستيم ؟!
جز ملکلولهاي فعال ذهن زمين ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش ميکند! 

 ***

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه 

 ***

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم 

 ***

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت 

 ***

به من بگوييد
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟ 

 ***

انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! 

 ***

میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی ... 

 ***

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم 

 ***

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو ! 

 ***

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید. 

 ***

خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار حسین پناهی, | 6:21 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار مولوی

 

بشنـو این نی چون شکایت می‌کـــنـد
از جداییــها حکایت مـــی‌کنـد
کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــده‌انـد
در نفیـرم مـرد و زن نالیـــــده‌انـد
سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق
تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق
هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش
مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم
جفــت بــدحالان و خوش‌حالان شـــدم
هــر کســی از ظن خود شد یـار من
از درون مـن نجست اسرار مــن
سر من از ناله‌ی مـــن دور نیست
لیـک چشم و گوش را آن نور نیست...

 ***

ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مــــا

***

مــن غلام قمــرم ، غيـــر قمـــر هيــــچ مگو
پيش مـــن جــز سخن شمع و شكــر هيچ مگو
سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو
دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت
آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هيچ مگو
گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم
گــفت : آن چيـــز دگـــر نيست دگـر ، هيچ مگو
من به گــوش تـــو سخنهاي نهان خواهم گفت
ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو
قمـــري ، جـــــان صفتـــي در ره دل پيــــــدا شـــد
در ره دل چـــه لطيف اســت سفـــر هيـــچ مگــو
گفتم : اي دل چه مه است ايــن ؟ دل اشارت مي كرد
كـــه نـــه اندازه توســت ايـــن بگـــذر هيچ مگو
گفتم : اين روي فرشته ست عجب يا بشر است؟
گفت : اين غيـــر فرشته ست و بشــر هيچ مگو
گفتم :اين چيست ؟ بگو زير و زبر خواهم شد
گــفت : مي باش چنيــن زيرو زبر هيچ مگو
اي نشسته در اين خانه پر نقش و خيال
خيز از اين خانه برو،رخت ببر،هيچ مگو
گفتم:اي دل پدري كن،نه كه اين وصف خداست؟
گفت : اين هست ولـــي جان پدر هيچ مگو

***

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید
معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید
گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید
ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید
آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد
یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید
با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

***

حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو
باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو..

 ***

هلـــه نومیـــد نباشی کـــه تـــو را یـــار بــراند
گـــرت امروز بـــراند نــه کـــه فـــردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کـــن آن جا
ز پس صبر تـــو را او به ســـر صـــدر نشاند
و اگــر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرهــا
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند...

***

ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کن وز هر دو جهانم بستان
بـا هر چه دلم قـرار گیرد بی تو
آتش بــه من اندر زن و آنم بستـان...

***

یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا
این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا

***

عـــــالم همـــه دریــا شـــود دریـــا ز هیبت لا شـــود
آدم نماند و آدمی گــــر خــــویش بـــا آدم زند
دودی بـــرآید از فلك نــی خلق مـــاند نــی ملـــك
زان دود ناگــــه آتشی بر گــــنبد اعظم زند
بشكافد آن دم آسمان نی كون ماند نی مكان
شوری درافتد در جهــان وین سـور بر ماتم زند
گـــه آب را آتش بــرد گــه آب آتش را خــورد
گــه مــوج دریای عــدم بـــر اشــهب و ادهـــم زند
خورشیـد افتــد در كـــمی از نـــور جان آدمی
كـــم پـرس از نامحـــرمان آنجا كـــه محرم كـم زند...

***

من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم
نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم
نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم
مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهــــل زمــــانم
خــرد پـــوره آدم چـــه خبـــر دارد از ایــن دم
کـه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم
مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن
که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم...

***

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود
جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند
عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی‌تو به سر نمی‌شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بی‌تو به سر نمی‌شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می‌کنی بی‌تو به سر نمی‌شود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود
خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای
وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود
بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها,ادبيات,ادبيات ايران و جهان,اشعار شعراي ايراني, زيباترين اشعار,اشعار شاعران فارسي زبان,شاعران پارسي گو, زندگي نامه شعرا, ادبيات انگليس, ادبيات فرانسه, ادبيات جهان, گزیده اشعار مولوی, | 3:37 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار فروغ فرخزاد

 

اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم 

 ***

کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست 

 ***

همه هستی من آیه تاریكیست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد 

 ***

هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد 

 ***

هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد كرد 

 ***

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم 

 ***

عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود 

 ***

من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها 

 ***

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟ 

 ***

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو 

 ***

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل 

 ***

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک 

 ***

به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا ، آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را 

 ***

چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟ 

 ***

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن 

 ***

رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی 

 ***

او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را 

 ***

به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم 

***

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند 

 ***

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش 

 ***

بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز برآن لب نرسید 

 ***

سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت برآن پایش را 

 ***

کتابی،خلوتی،شعری،سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است 

 ***

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس خسته و اسیر 

 ***

تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم

 ***

دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را 

 ***

فردا اگر ز راه نمي آمد
من تا ابد كنار تو ميماندم
من تا ابد ترانه عشقم را
در آفتاب عشق تو ميخواندم 

 ***

رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه وجنونم كشانده بود 

***

شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
به شب تیره خاموشم
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم 

 ***

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست

***

بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش 

 ***

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
كه نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد 

 ***

بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم 

 ***

کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد 

 ***

در سرزمين قد کوتاهان
معيارهاي سنجش
هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت مي کنم
و کار تدوين نظامنامه ي قلبم
كار حكومت محلي كوران نيست 

 ***

تا به كي بايد رفت
از دياري به ديار ديگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقي و ياري ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر مي كرديم
از بهاري
به بهاري ديگر 

 ***

لحظه ها را درياب
چشم
فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نوراني
چشم گرگان بيابانست 

 ***

اين گروه زاهد ظاهر ساز
دانم كه اين جدال نه آسانست
شهر من و تو ‚ طفلك شيرينم
ديريست كاشيانه شيطانست
روزي رسد كه چشم تو با حسرت
لغزد بر اين ترانه درد آلود
جويي مرا درون سخنهايم
گويي به خود كه مادر من او بود

 



تاريخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار فروغ فرخزاد, | 6:31 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار محمدرضا آقاسی

 

با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما

 ***

مسلمـــان نمــــــایان تکنـوکــرات
ره آوردتان چیست به جز منکرات
شما گـــــــر نماینـــده مردمیـــد
چرا مات و مبهوت و سر در گمید
شمایی که دین را به نان می دهیـد
کجــــا در ره عشق جـان می دهیــد...

 ***

میرسد از راه مردی از دیار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گذارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

 ***

مسلمان بي نمازي، ناسپاسيست
نماز اول قدم در خود شناسيست...
نماز آرام جان مومنين است
ستون آسمان پيماي دين است
خوشا آنان كه داعم در نمازند
تمام عمر قائم برنمازند

 ***

شيعيان فرهنگ عاشورا چه شد
پرچم خون رنگ عاشورا چه شد
کيست تا پرچم به دوش خون کشد
شيعه را از خواب خوش بيرون کشد...

 ***

اي كه هر دم دم ز حيدر ميزني
بر يتيمــــان علــــي سر مي زني
شاهـد اقبـــــال در آغوش کیست
كيسه نان و رطب بر دوش كيست
كيست آن كس كز علي يادي كند
بر يتيمـان مــن امــــــــدادي كند
دست گيرد كودكـان درد را
گرم سازد خانه هاي سرد را
اي جوانمردان جوانمردي چه شد
شيوه رندي و شبگـــردي چه شد
شيعگي تنها نماز و روزه نيست
آب تنها در ميان كــــوزه نيست
كاسه را پر كن ز آب معرفت
تا درو جوشد شراب معرفت
بادۀ ممــــا رزقنــاهـــــم بنــوش
ينفقون بنيوش و در انفاق كوش
هم بنوش و هم بنوشان زين سبو
لـن تنالـــــوا البـر حتــي تنفقــــوا
جستجويي كن سبـــوي باده را
شستشويي كن به مي سجاده را
اي مسلمان زاده بعد از هر اذان
ركعتي تنهي عن الفحشا بخـــوان
گر نمــــازت ناهي از منكر شود
از اذانت گوش شيطان كر شود
هر سحـر دست نيايش باز كن
بيخود از خود تا خدا پرواز كن
بال مرد حق بود دست دعا
ليس الانسان الا ما سعـــي

 ***

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی
روا مباد که ارباب جز تو بگزینم
چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم
ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم

 ***

ای که هر دم دم زحیدر می زنید
بر یتیمان علی سر می زنید
بر یتیمان علی پرداختن
بهتر از هفتاد مسجد ساختن
یا علی امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمن ها مانده ایم
یا علی شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن
زخم های کهنه را مرهم بزن
مشک ها در راه سنگین می روند
اشک ها از دیده رنگین میروند
مشکهای خسته را بر دوش گیر
اشک ها را گرم در آغوش گیر

 ***

خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید...

 ***

گفت خداوند جهان آفرین
بنده من لا ... الکافرین
قوم به حج رفته بالانشین
لکه ننگید به دامان دین
پشت به آداب خدا کرده اید
این چه دکانیست که وا کرده اید
دین که متاع سر بازار نیست
سیم و زر و درهم و دیتار نیست...

 ***

به آواي خروسان سحر خيز
سحر سر ميزند از خواب برخيز
به آب ديده دل را شستشو كن
پس آنگه جانب معشوق رو كن
مساجد خانه نور سرورند
تجلي گاه آيات حضورند
زجا برخيز هنگام حضور است...

 



تاريخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان،گزیده اشعار محمد رضا آقاسی , | 6:14 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |

 

گزیده اشعار سید علی صالحی

 

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

***

اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا می‌رسند
بعضی هم به دريا نمی‌رسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد!

 ***

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل
خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد ...

 ***

بیا بی خبر به خواب هفت سالگی بر گردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید
مشقهامان نوشته
تقویم تمام مدارس در باد
و عید یعنی همیشه همین فردا
نه دوش و نه امروز ...

 ***

نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

 ***

وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند

 ***

گوش کن دوستِ من!
او که شمشيرش به اَبر می‌رسد،
در زندگی هرگز هيچ گُل سرخی نبوييده است...

 ***

در اين دنيای دَرَندَشت
هر چيزی به نحوی بالاخره زندگی می‌کند.
باران که بيايد
بيد هم دشمنی‌های خود را با اَرّه
فراموش خواهد کرد.

 ***

سادگی را
من از خوابِ يک پرنده
در سايه‌ی پرنده‌يی ديگر آموختم... علی صالحی

 ***

ديروز را دانسته آمديم
امروز ندانسته عاشقيم
و فردا روز را ... ای رِندِ مانده بر دوراهیِ دريا و دايره
خدا را چه ديده‌ای!

 ***

به هر که گفت
تعبير زندگی شکل صبور همين شقايق است
شک خواهم کرد

از هر که گفت بيا برای بيداریِ دريا دعا کنيم
پرهيز خواهم کرد،
يا پا به پای زائری که بگويد بلای ستاره دور،
شب از خواب اين زاويه به روز خواهد رسيد،
همسفر نخواهم شد.

پناه بر تو ای فهم فراموشی!
حالا بيا برای رسيدن به آرامش
نزديکترين نامهای کسان خويش را بياد آوريم!

 ***

سفره‌ی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد يافت.
من خوابِ يک ستاره‌ی صبور
زير بالش ابرهای راحله ديده‌ام،
يا باد می‌آيد و آسمان را خواهد رُفت،
يا شايد کرامتی شد و باران آمد...

 ***

تنها محض خاطر تو، به تو می‌گويم
خواهانِ خاکستر اين سمندری اگر
در بادهای رو به شمال و بر بام گريه تماشايم کن!
من با هزار چشم تشنه از بی‌تابیِ تماشا،
بدهکارِ شبِ آسمانی پر ستاره‌ام...

 ***

برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ...



تاريخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب: آي کيدو کي شين کاي, آموزش آي کيدو کي شين کاي, آي کيدو کي شين کاي قدرتمندترين آي کيدو دنيا, آي کيدو کي شين کاي پيشرفته ترين آي کيدو جهان, محمد شاملو دان 10 آي کيدو کي شين کاي, محمد شاملو بهترين شيهان آي کيدو ايران , آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها, آي کيدو, آموزش آي کيدو, آي کيدو به صورت خصوصي, آي کيدو را ياد بگيريد, از خود دفاع کنيد, دفاع شخصي, بهترين ورزش دفاع شخصي, آي کيدو خصوصي, آي کيدو با بهترين مربي, آموزش آي کيدو با بهترين مربي ها،ادبيات،ادبيات ايران و جهان،اشعار شعراي ايراني، زيباترين اشعار،اشعار شاعران فارسي زبان،شاعران پارسي گو، زندگي نامه شعرا، ادبيات انگليس، ادبيات فرانسه، ادبيات جهان، گزیده اشعار سید علی صالحی, | 6:10 | نویسنده : آقای سعید اکبرزاده |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد